10.14.2014

















تنـــــه   نـــــزن           טאנה  נאזאן     Tanehnazan









 * توراه و هفطارای *

 هفتگی پاراشای

 * برشیت







مطالب درج شده در این


 بخش با مسؤولیت سایت






میباشد

بیشترین مطالب بر گرفته در این مجموعه
، از سایتهای
 * له دور وادور و نشریه بینا
در ایران میباشند




بِرِشيت-فصل اول  







خداوند در ابتدا 


آسمان و زمين را آفريد.[1]




2.      و زمين تهي و باير و تاريكي بر سطح آبهاي اوليه (لُجه) بود و باد عظيمي بر سطح آبها موج ميزد.
3.      خداوند گفت: روشنايي شود، روشنايي شد.
4.      خداوند، روشنايي را ديد كه خوب است، خداوند بين روشنايي و تاريكي جدايي انداخت.
5.      خداوند، روشنايي را روز نام نهاد و تاريكي را شب ناميد. شام گشت و بامداد شد، (مقياس) يك روز.
6.      خداوند گفت: در ميان آبها طبقه(ي فضا) باشد و جداكنندهي بين آبها و آبها گردد.
7.      خداوند طبقه(ي فضا) را ساخت و بين آبهايي كه زير طبقه(ي فضا) و آبهايي كه در بالای طبقه(ي فضا) است جدايي انداخت، چنين شد.
8.      خداوند طبقه‌(ي فضا) را آسمان نام نهاد. شام گشت بامداد شد روز دوم.
9.      خداوند گفت: آبها در زير آسمان در يك جا جمع گشته و خشكي ديده شود. چنين شد.
10.  خداوند آن خشكي را قاره نام نهاد و محل تجمع آبها را درياها نام نهاد. خداوند ديد كه خوب است.
11.  خداوند گفت زمين گياه فراوان بروياند، گياهي كه بذرآور باشد، درخت ميوه روي زمين ميوهي نوع خودش را بدهد كه بذرش در خودش باشد. چنين شد.
12.  زمين نبات، گياه بذرآور به نوع خود و درخت ميوهدهندهاي كه بذر نوع خودش در آن باشد بيرون آورد. خداوند ديد كه خوب است.
13.  شام گشت، بامداد شد، روز سوم.
14.  خداوند گفت: براي جدايي انداختن بين روز و شب منابع روشنايي در طبقهي (فضا) آسمان باشد و موجد علایم و زمانها و روزها و سالها شود.
15.  منابع روشنايي براي روشنايي دادن بر زمين در طبقهي (فضا) آسمان باشد. چنين شد.
16.  خداوند دو منبع روشنايي بزرگ را درست كرد، منبع روشنايي بزرگتر را براي حكومت در روز و منبع روشنايي كوچكتر را براي حكومت در شب و (همچنين) ستارگان را.
17.  خداوند آنها را براي روشنايي دادن بر زمين در طبقهي (فضاي) آسمان قرار داد ... .
18.  و براي حكومت كردن در روز و شب و براي جداسازي بين روشنايي و بين تاريكي. خداوند ديد كه خوب است.
19.  شام گشت و بامداد شد، روز چهارم.
20.  خداوند گفت: آبها، به فراواني جنبندهي زنده بوجود آورند و پرنده بالاي زمين برسطح طبقه‌(ي فضا)ي آسمان پرواز كند.
21.  خداوند نهنگهاي بزرگ را آفريد و هر موجود زندهي جنبندهاي كه آبها موجب تكثير انواع آنها شدند و هر پرندهي بالدار را بنوعش (آفريد). خداوند ديد كه نيكوست.
22.  خداوند آنها را بركت كرد و گفت: بارور گرديد و زياد شويد و آبها را در درياها پركنيد و پرنده در زمين زياد شود.
23.  شام گشت، بامداد شد، روز پنجم.
24.  خداوند گفت: زمين موجود جاندار به نوع خود؛ چارپا و خزنده و حيوان وحشي زميني به نوع خود، بيرون دهد. چنين شد.
25.  خداوند (بدين طريق) حيوان وحشي زميني به نوع خود و چارپا به نوع خود و هر خزندهي خاكي به نوع خودش را بوجود آورد. خداوند ديد كه خوب است.
26.  خداوند گفت: آدم را به شكل و شبيه خودمان (از نظر معنوي) درست كنيم تا بر ماهي دريا و بر پرندهي آسمان و بر چارپا و بر تمام زمين و بر هر جنبندهاي كه بر روي زمين ميجنبد، فرمانروايي كند.
27.  خداوند آدم را به شكل خود (يعني) او را به شكل (معنوي) خداوند آفريد. آنها را مذكر و مؤنث آفريد.
28.  خداوند آنها را بركت داد. خداوند به ايشان گفت بارور گرديد و زياد شويد و زمين را پر كرده تصرفش كنيد و بر ماهي دريا و بر پرندهي آسمان و بر هر جانداري كه روي زمين ميجنبد فرمانروايي كنيد.
29.  خداوند گفت: اينك هر گياه بذر داري را كه بر سطح تمام زمين است و هر درختي را كه در آن ميوهي درختي بذرآور وجود دارد به شما دادم. برای شما خوردني باشد.
30.  و براي هر درندهي زميني و براي هر پرندهي آسمان و براي هر جنبدهي روي زمين كه جان دارد هر گياهسبزی خوراك باشد. چنين شد.
31.  خداوند ديد كه اينك آنچه را درست كرد، بسيار خوب است. شام گشت بامداد شد روز ششم.

توضیح : 

[1] به كتاب تهيليم فصل 33 آيه 6 مراجعه شود.



بِرِشيت-فصل دوم 



1.      (كار) آسمان و زمين و تمام متعلقاتشان پايان پذيرفت.
2.      خداوند كارش را در روز هفتم خاتمه داده بود. روز هفتم تمام كارهايش را (كه انجام داده بود) تعطيل كرد.
3.      خداوند روز هفتم را بركت كرد و آن را مقدس نمود زيرا در آن (روز) خداوند از تمام كارش كه براي ساختن آفريده بود دست برداشت.
4.      تاريخچهي پيدايش زمين و آسمان بههنگام آفريده شدنشان در روزي كه خداوند خالق آسمان و زمين را ميساخت از اين قرار است.
5.      هنوز هيچ بوتهي صحرا در زمين نبود و هيچ گياه مزرعهاي نرویيده بود، زيرا خداوند خالق (باران) بر زمين نبارانيده بود و براي كشت و زرع زمين، آدمي نبود.
6.      و بخار از زمين بالا ميآمد و تمام سطح زمين را آبياري ميكرد.
7.      خداوند خالق، آدم را از خاك زمين بوجود آورد و در بينياش روح زندگي دميد و آدم جاندار شد.
8.      خداوند خالق در طرف شرق عدن باغي بنياد نمود و آدمي را كه بوجود آورده بود در آن جاي داد.
9.      خداوند خالق هر (نوع) درخت خوش منظر و خوش خوراك را از خاك رويانيد و (همينطور) درخت زندگي را، و درخت معرفت نيك و بد را در ميان باغ (رويانيد).
10.  و نهري براي آبياري آن باغ از عدن خارج شده از آنجا منشعب ميگشت و چهار شعبه ميشد.
11.  نام يكي از آنها پيشُون است كه تمام سرزمين حَويلا را كه در آنجا طلا يافته ميشود، دور ميزند.
12.  و طلاي آن سرزمين خوب است. آنجا بلور و سنگ عقيق (نيز) هست.
13.  نام نهر دوم گيحُون است كه تمام سرزمين كوش را دور ميزند.
14.  و نام نهر سوم حيدِقِل (دجد) است كه به شرق آشور ميرود و نهر چهارمي پِرات (فرات) است.
15.  خداوند خالق، آدم را گرفته و او را در باغ عَدن گذاشت تا در آن كار كرده و آنرا محافظت نمايد.
16.  خداوند خالق به آدم چنین فرمان داد: از هر درخت باغ حتماً (ميتواني) بخوري.
17.  و از درخت معرفت نيك و بد نخور چون روزی كه از آن بخوري، خواهي مرد.
18.  خداوند خالق گفت: تنها بودن آدم خوب نيست، كمكي در مقابلش درست كنم[1].
19.  خداوند خالق هر حيوان صحرا و هر پرندهي آسمان را از خاك ايجاد كرده بود پيش آدم آورد تا ببيند به هر كدام چه نامي خواهد داد و هر نامي كه آدم بر هركدام نهاد نام جاندار همان باشد.
20.  آدم بر هر چارپا و هر پرندهي آسمان و بر تمام حيوانات صحرا نام نهاد ولي آدم، كمكي در مقابل خود نيافت.
21.  خداوند خالق به آدم خوابي سنگين مستولي ساخت تا به خواب رفت، يكي از دندههايش را برداشت و به جايش گوشت پر كرد.
22.  خداوند خالق از آن دندهاي كه از آدم برداشته بود، زني ساخت و او را نزد آدم آورد.
23.  آدم گفت: اين بار استخواني از استخوانهايم و گوشتي از گوشتم است. اين (موجود) زن ناميده شود چون كه از مرد برداشته شده است[2].
24.  از اين جهت مرد پدر و مادر خود را رها كرده به زنش بپيوندد و يك تن حساب شوند.
25.  آدم و زنش هر دو برهنه بودند و شرمنده نميشدند.

ةوضیح :


[1] چون واژه נֶגֶד هم به معني در كنار و هم به معني در مقابل قرارگرفتن است، چنين اظهار نظر شده است اگر مرد داراي زن خوبي شود، آن زن مدد اوست و گرنه مخالف اوست.
[2] بايد دانست كه كلمات אִישׁ و אִשָּׁה در عبري از يك ريشه است.

بِرِشيت-فصل سوم 


1.      مار كه از همهي حيوانات صحرا كه خداوند خالق درست كرده بود، مكارتر بود، به زن گفت: آيا خداوند گفته است كه از هيچ درختي از اين باغ نخوريد؟
2.      زن به مار گفت: از ميوهي درخت اين باغ میخوریم.
3.      اما خداوند گفته است از ميوهي آن درختي كه در ميان اين باغ است،نخوريد و آن را لمس نكنيد مبادا بميريد.
4.      مار به زن گفت: حتماً نخواهيد مرد.
5.      چونكه خداوند ميداند روزي كه از آن بخوريد، چشمانتان باز ميشود و مانند خداوند تشخيص دهندهي نيك و بد خواهيد شد.
6.      زن ديد كه آن درخت براي خوراك نيكو و براي چشمها هوسانگيز است و آن درخت براي معرفتدارشدن، پسنديده است. از ميوهي آن گرفت و خورد، به شوهرش هم كه در كنارش بود داد و او خورد.
7.      چشمان هردو گشوده شده دانستند كه عريانند و برگهاي انجير را به هم دوخته وسيلهي ستر عورت براي خويشتن ساختند.
8.      آدم و زنش صداي خداوند خالق را كه به سوي مغرب در آن باغ پخش ميشد، شنيده از حضور خداوند خالق، در ميان درختي در باغ پنهان شدند.
9.      خداوند خالق آدم را صدا زده به وي گفت: كجايي؟
10.  گفت صدايت را در باغ شنيدم ترسيدم، چونكه عريان هستم پنهان گشتم.
11.  گفت كي تورا مطلع نمود كه عريان هستي؟ آيا از درختي كه خوردن آن را به تو نهي كردم، خوردي؟
12.  آدم گفت؛ زني كه در كنار من نهادي از آن درخت به من داد و خوردم.
13.  خداوند خالق، به زن گفت اين چه كاري است كه كردي؟ زن گفت مار فريبم داد و خوردم.
14.  خداوند خالق، به مار گفت چونكه اين كار را كردي در ميان تمام چهارپايان و در ميان تمام حيوانات وحشي صحرا ملعوني. بر شكمت راه خواهي رفت و تمام روزگار زندگيت خاك خواهي خورد.
15.  بين تو و زن و بين نسل تو و نسلش كينه ايجاد ميكنم. او (نسل زن) سر تو را خواهد كوبيد و تو پاشنهاش را خواهي گزيد.
16.  به زن گفت: حتماً رنج و درد بارداري تو را زياد خواهم كرد. فرزندان را با رنج بزایي و اشتياق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو تسلط خواهد داشت.
17.  و به آدم گفت چون به حرف زنت گوش دادي و از آن درختي كه دستور داده گفتم نخوري، خوردي زمين به خاطر تو ملعون است. تمام عمرت با رنج از (محصول) آن خواهي خورد.
18.  و خار و خس برايت خواهد رويانيد و گياه صحرا را خواهي خورد.
19.  تا برگشتنت به خاك كه از آن گرفته شدهاي با عرق پيشانيت نان خواهي خورد. زيرا خاك هستي و به خاك برخواهي گشت.
20.  آدم، نام زنش را حوا گذاشت، چون او مادر هر (انسان) زندهاي است.
21.  خداوند خالق براي آدم و زنش پيراهنهاي پوستي درست كرده آنها را پوشانيد.
22.  خداوند خالق گفت اينك آدم مانند فردي شده است كه از او تشخيص نيك و بد برآيد. میرود كه دستش را دراز كند و از درخت زندگي هم بردارد و بخورد و تا ابد زنده باشد[1].
23.  خداوند خالق، براي كشت و زرع خاكي كه (آدم) از آن گرفته شده بود، او را از باغ عدن اخراج كرد.
24.  آدم را اخراج كرد و كروبيان و تيغهي شمشير چرخان را در شرق باغ عدن قرار داد تا راه درخت زندگي را محافظت كنند.

توضیح : 

[1] چون آدم بهخاط نافرماني محكوم به مرگ است، نميبايست با خوردن از درخت حيات، زندگي جاوداني يابد. 
بِرِشيت-فصل چهارم 


1.      و آدم با حوا زنش همبستر شد و حوا حامله شد و قَيين (قابیل) را زاييد و گفت با (كمك) خداوند، مردي بهدست آوردم.
2.      بار ديگر هِوِل (هابیل) برادر او را زاييد. هِوِل (هابیل) چوپان گوسفند و قَيين (قابیل) كشاورز زمين شد.
3.      در پايان سال بود كه قَيين (قابیل) از ميوهي زمين براي خداوند هديه آورد.
4.      و هِوِل (هابیل) هم از نخستزادههاي گوسفندانش و از بهترينشان (هديه) آورد و خداوند به هِوِل (هابیل) و هديهاش توجه نمود.
5.      و به قَيين (قابیل) و به هديهاش توجه ننمود. قَيين (قابیل) بسيار خشمگين و سرافكنده شد.
6.      خداوند به قَيين (قابیل) گفت چرا خشمگين شدي و چرا سرافكنده گشتي؟
7.      مگر نه اينست كه اگر خوبي كني، سربلندي و اگر خوبي نكني، گناه در كمين تو خواهد بود؟ و اشتياق او به توست و تو سمت بزرگي را حفظ خواهي كرد.
8.      قَيين (قابیل) با هِوِل (هابیل) برادرش گفتگو ميكرد. واقع شد هنگامي كه در صحرا بودند قَيين (قابیل) بر هِوِل (هابیل) برادرش قيام كرد و وي را كشت.
9.      خداوند به قَيين (قابیل) گفت: هِوِل (هابیل) برادرت كجاست؟ گفت: "نميدانم مگر من نگهبان برادرم هستم؟"
10.  گفت: "چه كردي؟" صداي خونهاي برادرت (منظور از خون هِوِل (هابیل) و نسلي است كه از او پديد ميآمده است) از زمين به سوي من فرياد برميآورد.
11.  و حال تو از زميني كه دهانش را گشود تا خونهاي برادرت را از دستت بگيرد، ملعونتر هستي.
12.  هرگاه زمين را كشت و زرع كني ديگر قوتش را به تو ندهد. بر روي زمين آواره و سرگردان باشي.
13.  قَيين (قابیل) به خداوند گفت: "آيا گناه من آنقدر بزرگ است كه قابل عفو نميباشد؟"
14.  اينك مرا از روي سطح زمين راندي و از حضورت پنهان خواهم ماند و در جهان آواره و سرگردان خواهم بود. طوري خواهد بود كه هركس پيدايم كند مرا خواهد كشت.
15.  خداوند به او گفت (نظر به اينكه توبه كرد) هركس قاتل قَيين (قابیل) باشد هفت چندان انتقام دهد. خداوند براي قَيين (قابیل) علامتي قرار داد كه هركس پيدايش كند او را نكشد.
16.  قَيين (قابیل) از حضور خداوند خارج شد و در سرزمين نُود (سرزمين آوارگي) در شرق عدن ساكن شد.
17.  قَيين (قابیل) با زنش همبستر شد و (زنش) حامله گشت، حَنُوخ را زاييد. شهري را بنا كرد و نام آن شهر را مانند نام پسرش حَنُوخ خواند.
18.  براي حَنُوخ، عيراد متولد شد و عيراد، مِحويائِل را به دنيا آورد و مِحييائِل، مِتوشائِل را به دنيا آورد و مِتوشائِل، لِمِخ را به دنيا آورد.
19.  لِمِخ براي خود دو زن گرفت، نام اولي عادا و نام دومي صيلا بود.
20.  عادا، ياوال را زاييد. او بنيانگزار خيمهنشينان و مواشيداران بود.
21.  نام برادرش يووال بود. وي پدر تمام نوازندگان چنگ و ني بود.
22.  و صيلا هم تَوول قَیین، تيزكنندهي افزار مسي و آهني را زاييد و خواهر تَوول قَيين، نَعما بود[1].
23.  لِمِخ به زنانش گفت: عادا و صيلا حرف مرا بشنويد، اي زنان لِمِخ به سخن من گوش دهيد، مگر من مردي را با مجروح كردن يا كودكي را با ضربهواردآوردن، كشتهام؟
24.  هنگاميكه قَيين (قابیل) (قاتل عمد) هفت چندان مورد انتقام قراربگيرد آيا لِمِخ (بيگناه) بايد هفتاد و هفت چندان؟ (عقوبت بكشد).
25.  آدم بار ديگر با زنش همبستر شد. زنش پسري زاييد، نامش را شِت خواند، چونكه (گفت) خداوند نسل ديگري به جاي هِوِل (هابیل)، كه قَيين (قابیل) او را كشت براي من پديد آورد.
26.  براي شِت هم پسري به دنيا آمد. اسمش را اِنُوش ناميد. از آنوقت شروع شد (كه بر هر چيز و هركس) نام خدا را بگذارند (تا خاص بودن نام خداوند را باطل كنند).

توضیح :  

[1] زنان لِمِخ، لِمِخ را محكوم ميكردند و ميگفتند چرا تو به تَوول قَيين پسرت تعليم ميدهي افزار مسي و آهني بسازد؟ چه اين افزار در آينده وسيلهي قتل خواهد بود و در اينصورت مثل اينست كه تو قاتل باشي.

بِرِشيت-فصل پنجم


1.      اين كتاب تاريخچهي خانوادهي آدم است. در روزي كه خداوند، آدم را آفريد او را به شكل (معنوي) خداوند درست كرد.
2.      آنها را مذكر و مؤنث آفريد. بركتشان كرد. نام آنها را در روز آفرينششان، آدم نهاد.
3.      آدم صد و سي سال زندگي كرده بود كه (پسري) به شكل و تركيب خود بوجود آورد و نامش را شِت گذاشت.
4.      آدم بعد از به دنيا آوردن شِت، هشتصد سال زندگی کرد. و پسران و دختراني به وجود آورد.
5.      تمام مدتي كه آدم زيست، نهصد و سي سال بود و درگذشت.
6.      شِت صد و پنج سال زندگي كرد و اِنُوش را به دنيا آورد.
7.      شِت بعد از به دنيا آوردن اِنُوش، هشتصد و هفت سال زندگي كرد و پسران و دختراني بوجود آورد.
8.      تمام عمر شِت نهصد و دوازده سال بود و درگذشت.
9.      اِنُوش نود سال زندگي كرد و قِنان را بدنيا آورد.
10.  اِنُوش بعد از به دنيا آوردن قِنان، هشتصد و پانزده سال زندگي کرد و پسران و دختراني بوجود آورد.
11.  تمام عمر اِنُوش نهصد و پنج سال بود و درگذشت.
12.  قِنان هفتاد سال زندگي كرد و مِحَلَلئِل را به دنيا آورد.
13.  قِنان بعد از به دنيا آوردن مِحَلَلئِل، هشتصد و چهل سال زندگي كرد و پسران و دختراني بوجود آورد.
14.  تمام عمر قِنان نهصد و ده سال بود و درگذشت.
15.  مِحَلَلئِل شصت و پنج سال زندگي كرد و يِرِد را به دنيا آورد.
16.  مَحَلَلئِل بعد از به دنيا آوردن يِرِد، هشتصد و سي سال زندگي كرد و پسران و دختراني به وجود آورد.
17.  تمام عمر مِحَلَلئِل هشتصد و نود و پنج سال بود و درگذشت.
18.  يِرِد صد و شصت و دو سال زندگي كرد و حَنُوخ را به دنيا آورد.
19.  يِرِد بعد از به دنيا آوردن حَنُوخ، هشتصد سال زندگي كرد و پسران و دختراني بوجودآورد.
20.  تمام عمر يِرِد نهصد و شصت و دو سال بود و درگذشت.
21.  حَنُوخ شصت و پنج سال زندگي كرد و مِتوشِلَح را به دنيا آورد.
22.  حَنُوخ بعد از به دنيا آورد مِتوشِلَح، سيصد سال با خداوند سلوك كرد و پسران و دختراني بوجود آورد.
23.  تمام عمر حَنُوخ سيصد و شصت و پنج سال بود.
24.  حَنُوخ با خداوند سلوك كرد، ناپديد شد، زيرا خداوند او را برد.
25.  مِتوشِلَح صد و هشتاد و هفت سال زندگي كرد و لِمِخ را به دنيا آورد.
26.  مِتوشِلَح بعد از به دنيا آوردن لِمِخ، هفتصد و هشتاد و دو سال زندگي كرد و پسران و دختراني بوجود آورد.
27.  تمام عمر مِتوشِلَح نهصد و شصت و نه سال بود و درگذشت.
28.  لِمِخ صد و هشتاد و دو سال زندگي کرد و پسري به دنيا آورد.
29.  اسمش را نُوئَح (نوح) ناميد و گفت كه اين (فرزند)، ما را از عمل و رنج دستمان كه به سبب زميني است كه خداوند لعنتش كرد، تسلي خواهد بخشيد.
30.  لِمِخ بعد از به دنيا آوردن نُوئَح (نوح)، پانصد و نود و پنج سال زندگي كرد و پسران و دختراني بوجود آورد.
31.  تمام عمر لِمِخ هفتصد و هفتاد و هفت سال بود و درگذشت.
32.  نُوئَح (نوح) پانصد سال داشت. نُوئَح، شِم و حام و يِفِت را به دنيا آورد.

***************



برِشیت
نخستین هفطارا
یشعیا 42/5 - 43/10
اگر روش حودش حشوان، روز یکشنبه باشد،
هفطارای ماهار حودش ، شموئل اول 20/11-20/42 خوانده میشود
سنت قرائت هفطارا یا بخشی از نبوتهای ناوی ها (پیامبران)، داوران و پادشاهان ایسرائیل را زمان برپایی بتهمیقداش دوم می پندارند. به گفته ای پس از ترحیم قرائت تورا توسط آنتیوخوسپادشاه سوریه، به جای خواندن تورا، هفطارا که با موضوع پاراشای تورا مربوط به آن همانند است، در میان قوم ایسرائیل مرسوم شد.
این بخش از نبوتهای یشعیا به آنها در دوران سخت اسارت در بابل است که پس از ویرانی بت همیقداش اول، از سال 3338 عبری آغاز شد و حدود 48 سال از آن، کوروش * کبیر *  هخامنشی با گشودن بابل ، قوم ایسرائیل را از بند اسارت رهانده ، برای بازگشت به یروشالیم و ساختن بت همیقداش دوم اجازه داد.


اشاره یشعیا در آغاز این فصل از نبوتهایش به "ذات الهی" که آفریدگار آسمانها، زمین و انسانهاست.
تشابه این هفطارا با پاراشای برشیت نمایان می سازد. وصف پایان ناپذیر عظمت مطلق و بی همتای خد-اوندی در پیوند با انسانها و به ویژه ملت یسرائل ، سخن اصلی آن است.


یشعیا- فصل چهل و دو
5- پروردگارخد-اوند یکتایی که آسمانها را آفرید و آنها را بر پهنه کهکشان گسترده است؛ زمین و آنچه رهاورد آن است (بروید یا زاده شود) گسترد و بر انسانهای آن جان و روح بخشید، چنین میفرماید:
6- "من هستم حد-ایی که تو را ای قوم اسرائیل، برای استواری عدالت بر عرصه زمین فراخوانده ام. دستت را گرفته و تو را پاس خواهم داشت. تو را ضامن عهد و پیمان خود و بشر می نهم و همانند نوری در روشنایی راه دیگر ملتها استوار می سازم
7- "تا چشمان نابینایان (بی ایمانان) را بگشایی و اسیران (گمراهان) را از سیاه چال گناه و آنان که در تاریکی جهل و ناآگاهی نشسته اند، از زندان نادانی برهانی"
8- "من هستم خد-اوند و این (ی.ه.و.ه) نام اعظم من است. جلالم را به مظاهر دیگر و حمد و ستایشم را که تنها شایسته ذات مطلق من است به بتهای تراشیده وا نمی نهم."
9-"اینک بنگر که حوادث پیشین گذشته اند. تنها من قادرم تا تو را پیشتر از آنچه رخ میدهد، آگاه سازم. "
10- "ای شما پدیده ژرفای دریاها و جزایر(خشکی ها) و ساکنان آنها ، هم اکنون نوایی نو برای خد-اوند بسرایید و او را از سرزمین های دور سپاس و ستایش بگویید."
11- "بگذارید صحرا و شهرهای پیرامونش و قدار (نام جایی) که دهکده ها در آن برپا می شوند ، آوایشان را برآورند . ساکنان صخره ها آواز بخوانند و از افراز کوهساران فریاد برآورند."
12-"به ذات خد-اوند ، جلال و شکوه بخشند و در ستایش او در جزایر(سرزمین ها) ندا در دهند."
13-"خد-اوند، همانند نیرومندی توانا به پیش می رود. همچون جنگاوری که غیرتش را بر میانگیزد.بانگی رسا و فریادی بلند برمی آورد و بر دشمنانش چیره خواهد شد."
14-"من- خالق یکتا، دیر هنگامی است که آرامشم را (با گناهان و بی ایمانی بندگانم) نگاه داشته ام. خاموش و بردبار بوده و از مجازات آفریده هایم پرهیز کرده ام؛ اما اکنون به ناگاه مانند زنی به هنگام زایمانش، نفس زنان فریاد برمیآورم." 
15-"به هیبت فریادم کوههاو تپه ها را ویران و تمام گیاهانشان را می خشکانم. رودها را جزایر بی آب و علف کرده و آبگیرها (دریاچه) را خشک خواهم کرد."
16- "اما نابینایان را از راهی که آگاه نبوده اند، راه برده و از مسیری که نمی شناخته اند، رهنمون میسازم. (تا با وجود نابینایی به مقصدشان برسند) تاریکی را در برابرشان نور و روشنایی می سازم. چنین با نیروی بی پایانم راهشان را هموار خواهم ساخت. آگاه باشید کارهایی را که گفته ام، انجام میدهم. ضعیفان و شکسته دلان را ترک نخواهم کرد."
17- "ولی بدانید آنان که بر بتها و پیکرهای تراشید ایمان می آورند و آنها را حد-ایشان می خوانند ، سرانجام ، پس از رانده شده، خجل و شرمسار می شوند."
18-"ای ناشنوایان، بشنوید و ای نابینایان ، بنگرید تا مشاهده کنید."
19- "کیست نابینایی همچون بنده خدمتکزار من؟ کدام ناشنوایی است به ناشنوایی پیامبر و فرستاده من؟ و کیست به نابینایی مومن یا خادم حد-ا؟
20- "تو ای انسان، چیزهایی بسیاری در زندگی ات می بینی؛ اما مشاهده نمی کنی ، مانند کسی که گوشهایش باز هستند؛ ولی نمی شنوند."(چون بیش از آن قادر به درک عمیق آنها نیستی)
21- "حد-ا برای عدالت و خیرخواهی اش بود که با خشنودی تمام، تورایش را عظمت و شکوه بخشید."
22- "اما این (قوم اسرائیل) ، قومی غارت شده و روحشان به تاراج رفته است.
همگی در حفره ها (زندگی های سختشان) به دام افتاده و در زندانها (خانه هایشان) پنهان شده اند؛ همانند طعمه ای که رهاننده ای برایش نیست و همچون ویرانه ای که نوسازی برایش نیست. "
23- "کیست در میان شما که این (هشدارها و نصایح) را گوش فراگیرد؟ چه کسی (به این سفارشها) توجه کرده و درسی را برای آینده (آنها) بشنود؟
24- "چه کسی آبروی یعقوب (قوم ایسرائل) را به دست بیگانگان داد و آبروی نام ایسرائل را بر باد داد؟ آیا ما نبودیم که در پیشگاه خد-اوند با خطاهامان گناه ورزیدیم؟
همانا ایشان برخی از ایسرائل بودند که نخواستند به راه حد-ا بروند و قوانین را پیروی کنند."
25- "از این رو، خد-اوند خشم شدید خود و هیبت جنگ را بر آنان نثار نموده ، ایشان را در دایره ای از شعله های آتش نهاد. مجازاتهای خد-اوند را در نیافتند .قادر مطلق ایشان را سوزانید، باز هم ندانستند."
فصل چهل و سوم
1. اما هم اکنون ، خد-اوند که یعقوب را آفرید و تو را ای ایسرائل چهره بخشید، چنین فرماید:
"هراسان مباش؛ زیرا رهایت کرده و تو را به نامت خوانده ام . پس تو از آن من هستی."
2- "هنگامی که از آبها (خطرها و سختی ها) بگذری ، با تو خواهم بود و چون از رودخانه ها گذر کنی، با حمایت من، دیگر مردم بر تو طغیان نمی کنند . چون از آتش (دشواری سخت) بگذری ، نخواهی سوخت و شعله های آتش نیز تو را در خود فرو نخواهد بلعید."
3-"زیرا من هستم خد-اوند حد-ای تو، مقدس ایسرائل و رهاننده تو. من بودم که مصر، حبشه، سبا را در بهای آزادی تو به مردمان دیگر بخشیدم."
(پادشاهان هخامنشی که در پاداش آزادی قوم ایسرائل از اسارت بابل، گشایش های بسیاری داشتند)
4-"تو ای ملت ایسرائل در نظر من گرانبها و محترم و مایه دلتنگی ام بودی . از این رو حاضرم مردمان دیگر را به جای تو و در برابر بازگرفتن تو نیز واگذارم."
5- "مترس، زیرا من با تو هستم. نسلها را از مشرق زمین(خاور دور) برگرفته و تو را (ای ایسرائل) از مغرب زمین انجمن می سازم."
6- "به شمال فرمان خواهم داد تا تو را رها سازد و جنوب را ندا خواهم داد تا تو را دیگر در اسارت و گرو نگاه ندارد. پسرانم را از راه های دور و دخترانم را از انتهای زمین برایم باز پس آورید."
(همایش تمام ایسرائل از گوشه و کنار جهان در ایسرائل به هنگام ظهور ماشیح- منجی ایسرائل)
7-"تمام آنان که قوم من خوانده می شوند (قوم ایسرائل) ، برای تجلیل و شکوهمندی ذات خودم آفریدم ، ساختم و پرداختم."
8- "آنان که با داشتن چشم و گوش، باز در برابر فرمانهای من ، خود را به ندیدن و نشنیدن می زنند، به پیشگاه من آورید." (افراد بی ایمان در قوم ایسرائل)
9-"تمام ملتهای جهان جمع شده و مردمان گرد هم آیند، بنگرند و بکاوند. کیست در میانشان که بتواند پیش ببیند یا گذشته را بنماید؟ اگر می توانند، گواهانشان را بنمایند که ادعایشان پذیرفته شود. تا همگی سرانجام ، این سخنان را بشنوند و عظمت و یکتایی حد-ای ایسرائل را گواه دارند."
10-خد-اوند چنین می فرماید:
"شما (قوم ایسرائل) شاهدان من هستید . خادمان برگزیده من هستید تا سرانجام بدانید. به ذات مقدس من ایمان کامل آورده و دریابید که تنها من هستم "او" – حد-ای یکتا. هیچ حد-ایی و ذات دیگری پیش ازمن نبوده و پس از من هم هیچ ذات و مظهری نخواهد بود."





هفته خوبی را از خداوند 

برایتان ارزو میکنیم








No comments:

Post a Comment

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information