4.03.2010


















فرا رسیدن * عید پاک * را بر همه مسیحیان جهان به ویژه به هموطنان عزیز مسیحیمان در هر کجا هستند تبریک و تهنیت گفته و از خداوند ارزو داریم که همواره انان را سرفراز و سلامت نگاه دارد.

بخند و هم یاد بگیر / صفحه اول سردبیر داوید فاخری
بحثی کوتاه در مورد عید * پاک *چرا تخممرغ ؟






شاید بپرسید چرا نماد این روز، تخممرغ است ؟

تخممرغ در فرهنگ مسیحی و البته در بسیاری از کشورها و فرهنگهای دیگر (مثل روسیه، اوکراین، رومانی و ...)، نماد آغاز یک زندگی جدید است، همانطور که یک جوجه پرنده با شکستن تخممرغ و خارج شدن از آن، زندگی جدیدی را شروع میکند.تخممرغ نماد یک قبر است که با خارج شدن از آن یک زندگی جدید آغاز میشوددر کل، تخممرغ نماد رستاخیز است.اکثر اوقات، این تخم مرغ به رنگ قرمز است که در فرهنگ مسیحیان، نماد خون حضرت عیسی است که در هنگام به صلیب کشیده شدن ایشان ریخته شد.









































عکسها از مژگان هارونی













صحنه ئي از سریال مراد برقی به کارگردانی و بازیگری پرویز کاردان
شرط بندی



یک روز خانم مسني با يک کيف پر از پول به يکي از شعب بزرگترين بانک کانادا مراجعه نمود و حسابي با موجودي 1 ميليون دلار افتتاح کرد . سپس به رئيس شعبه گفت به دلايلي مايل است شخصاً مدير عامل آن بانک را ملاقات کند . و طبيعتاً به خاطر مبلغ هنگفتي که سپرده گذاري کرده بود ، تقاضاي او مورد پذيرش قرار گرفت . قرار ملاقاتي با مدير عامل بانک براي آن خانم ترتيب داده شد .
پيرزن در روز تعيين شده به ساختمان مرکزي بانک رفت و به دفتر مدير عامل راهنمائي شد . مدير عامل به گرمي به او خوشامد گفت و ديري نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پيرامون موضوعات متنوعي شدند . تا آنکه صحبت به حساب بانکي پيرزن رسيد و مدير عامل با کنجکاوي پرسيد راستي اين پول زياد داستانش چيست آيا به تازگي به شما ارث رسيده است . زن در پاسخ گفت خير ، اين پول را با پرداختن به سرگرمي مورد علاقه ام که همانا شرط بندي است ، پس انداز کرده ام . پيرزن ادامه داد و از آنجائي که اين کار براي من به عادت بدل شده است ، مايلم از اين فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم داريد !
مرد مدير عامل که اندامي لاغر و نحيف داشت با شنيدن آن پيشنهاد بي اختيار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسيد مثلاً سر چه مقدار پول . زن پاسخ داد : بيست هزار دلار و اگر موافق هستيد ، من فردا ساعت ده صبح با وکيلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندي مان را رسمي کنيم و سپس ببينيم چه کسي برنده است . مرد مدير عامل پذيرفت و از منشي خود خواست تا براي فردا ساعت ده صبح برنامه اي برايش نگذارد .
روز بعد درست سر ساعت ده صبح آن خانم به همراه مردي که ظاهراً وکيلش بود در محل دفتر مدير عامل حضور يافت .
پيرزن بسيار محترمانه از مرد مدير عامل خواست کرد که در صورت امکان پيراهن و زير پيراهن خود را از تن به در آورد .
مرد مدير عامل که مشتاق بود ببيند سرانجام آن جريان به کجا ختم مي شود ، با لبخندي که بر لب داشت به درخواست پيرزن عمل کرد .
وکيل پيرزن با ديدن آن صحنه عصباني و آشفته حال شد . مرد مدير عامل که پريشاني او را ديد ، با تعجب از پير زن علت را جويا شد.
پيرزن پاسخ داد : من با اين مرد سر يکصد هزار دلار شرط بسته بودم که کاري خواهم کرد تا مدير عامل بزرگترين بانک کانادا در پيش چشمان ما پيراهن و زير پيراهن خود را از تن بيرون کند !
عکسها از مژگان هارونی









http://salijoon.info/mail/881212/iran2/25.jpg





قضاوت







زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبابکشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش درحال آویزان کردن رختهای شسته است و گفتلباسها چندان تمیز نیست. انگار نمیداند چطور لباس بشوید. احتمالا بایدپودر لباسشویی بهتری بخرد.همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشکشدن آویزان میکرد، زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: "یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده.."
مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!










ستیز با تاریکی


چه زيبا گفت آن بزرگ مرد ايرانی اشو زرتشت:

ستيز من تنها با تاريكي است

و برای ستيز با تاريكی

، شمشير به روی تاريكی نمی كشم

، فانوس می افروزم





ب
 بارش برف بهاری در زنجان


 زمانی بود که قهرمانان راست یا دروغ سر غول می شکستند اما امروز را مشاهده کنید که چگونه قهرمانانراستی راستی سر غولها را میشکنند !!!!!






 مردی از« ایلی نوی » واقع درایالات متحده
پرویز ف

چند تا پزشک از ملیتهای مختلف دور هم نشسته بودن و از پیشرفتهای پزشکی در ممالکشون واسه هم « پز » میدادن :

 پزشکی اسرائیلی که در اون جمع بود با تفخر رو به اونای دیگه کرد و گفت در کشور من انقدر علم پزشکی پیشرفت کرده که  ما میتونیم یه کلیه از یه ادمی بگیریم و به مریضی که احتیاج داره بدیم و اون ادم بعد از ۶ هفته سر و مر و گنده  بره و به دنبال « کار » بگرده !.

پزشکی المانی که در اونجا حضور داشت با تفخری بیشتر گفت اینکه چیزی نیست  ما میتونیم ریه یکی رو واسه یکی دیگه استفاده کنیم و اون ادم بعد از ۴ هفته سر و مر و گنده بره و به دنبال کار بگرده !.

در همین ضمن پزشک دیگری که روسی بود و در اون جمع حضور داشت با تفخری بیشر از همکار قبلی ادامه داد که در کشور او پزشکان میتوانند قلب یکی نفر رو دو قسمت کنن و برای دونفر دیگه به کار ببرن و اون دو تا  بعد از گذشت ۲ هفته برن و با هم دیگه به دنبال کار بگردن !. 
  
نفر اخر پزشکی از ایالت «‌ایلینوی امریکا » بود که  با نگاهی همچون عاقل اندر سفیه رو به اون سه نفر کرد و گفت : شماها بیشتر از اونیکه با خبر باشین از قافله یشرفتهای پزشکی در کشور ما عقبترین ! و با تمسخر ادامه داد ، ما چندی پیش یه مرد « بیمغز نادونی » رو از یالتمون انتخاب کردیم و گذاشتیمش توی « کاخ سفید »  و اون بطرز معجزه اسائی توانست فقط در عرض « ۶ ماه » کاری بکنه که همین حالا نصف مملکت دارن به دنبال « کار » میگردن !
فرستنده تصاویر جیم اصف












بقیه مطالب در قسمت دوم


No comments:

Post a Comment

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information