7.03.2010

Laugh & Learn بخند و یاد بگیر





سردبیر داوید فاخری
Editor Daveed Fakheri



With all the hate in the world, here we have an occasion that marks the restoration of what the cruelty of man had destroyed. But the destruction of the   Temple  actually caused the accomplishment of this beautiful shrine in which to worship. Thank God those "holocaust" survivors were able to see this restoration. Though they have every right to seek revenge, the sight and the circumstance of this Grand Re-Opening melts even the most callous heart.
Grand Reopening 
. Did you think you would ever see this in your lifetime?
Susan Halimi / England


Germany's biggest synagogue, on Rykestrasse in Berlin ,


has reopened after a lavish restoration





The synagogue was set ablaze on Kristallnacht,or the Night of


Broken Glass, in 1938.
Friday's inauguration saw rabbis bringing the Torah to the synagogue,
in a ceremony witnessed by political leaders and Holocaust survivors from around the world





The synagogue, with a 1,200-person capacity, has been described


as one of the jewels of   Germany 's Jewish community.




Rabbi Chaim Roswaski, who presided at the ceremony, described the
reconstruction as 'a miracle.'

Restoration of the neo-classical building,
which is more than 100 years old,cost
more than 45m euros ($60m, 30m).

The re-opening comes at the start of
a Jewish culture Festival in the capital.
Free eye and intelligence test!
 ازمایش چشم و هوش رایگان





MEHRI AMINI




مهری امینی


[]














WEIRD WALKING COW ......

Warning: Do not view while drinking.

 راه رفتن عجیب یک گاو
هشدار : در حال میخوارگی از تماشای ان خود داری کنید
[]




CAN YOU SEE 10 FACES IN THE TREE

ایا میتوانید ۱۰ چهره ئی که در داخل درخت وجود دارند را ببینید؟

[]
CAN YOU SEE THE BABY?
ایا در این تصویر بچه ئی میبینید؟
[]
DO YOU SEE THE KISSING COUPLE?
ایا زوجی را در حال بوسیدن مشاهده میکنید؟
[]
CAN YOU SEE THE THREE WOMEN?
ایا حضور ۳ تن زن را در این عکس مشاهده میکنید؟ 
[]



an you tell the difference between a horse and a frog?

Watch closely .
ایا میتوانید تفاوت بین « قورباغه و اسب » را در این عکس بگوئید


 The Forehead Dot:
           FINALLY, SOMEONE'S CLEARED THIS UP
Mehri Amini
For centuries, Hindu women have worn a dot (tika) on their foreheads.
Most of us have naively thought this was connected with tradition or religion, but the Indian Embassy in Washington, D.C., has recently revealed the true story.
When a Hindu woman gets married, she brings a dowry into the union.
On her wedding night, the husband scratches off the dot to see whether he's won a convenience store, a gas station, a donut shop, a taxi cab or a motel in America. If nothing is there, he must remain in India to answer telephones and provide us with technical support.


زنی‌ را می شناسم من 
از سیمین بهبهانی
فرستنده شیلا جهانفرد
 
زنی را می شناسم من
که شوق بال و پر دارد
ولی از بس که پُر شور است
دو صد بیم از سفر دارد

زنی را می شناسم من
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه
سرود عشق می خواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست

زنی را می شناسم من
که می گوید پشیمان است
چرا دل را به او بسته
کجا او لایق آنست؟

زنی هم زیر لب گوید
گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد
چه کس موهای طفلم را
پس از من می زند شانه؟

زنی آبستن درد است
زنی نوزاد غم دارد
زنی می گرید و گوید
به سینه شیر کم دارد

زنی با تار تنهایی
لباس تور می بافد

زنی در کنج تاریکی
نماز نور می خواند

زنی خو کرده با زنجیر
زنی مانوس با زندان
تمام سهم او اینست:
نگاه سرد زندانبان!


زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر

زنی با فقر می سازد
زنی با اشک می خوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمی داند

زنی واریس پایش را
زنی درد نهانش را
ز مردم می کند مخفی
که یک باره نگویندش
چه بد بختی چه بد بختی!

زنی را می شناسم من
که شعرش بوی غم دارد
ولی می خندد و گوید
که دنیا پیچ و خم دارد

زنی را می شناسم من
که هر شب کودکانش را
به شعر و قصه می خواند
اگر چه درد جانکاهی
درون سینه اش دارد

زنی می ترسد از رفتن
که او شمعی ست در خانه
اگر بیرون رود از در
چه تاریک است این خانه!

زنی شرمنده از کودک
کنار سفره ی خالی
که ای طفلم بخواب امشب
بخواب آری
و من تکرار خواهم کرد
سرود لایی لالایی

زنی را می شناسم من
که رنگ دامنش زرد است
شب و روزش شده گریه
که او نازای پردرد است!

زنی را می شناسم من
که نای رفتنش رفته
قدم هایش همه خسته
دلش در زیر پاهایش
زند فریاد کهبسه

زنی را می شناسم  من
که با شیطان نفس خود
هزاران بار جنگیده
و چون فاتح شده آخر
به بدنامی بد کاران
تمسخر وار خندیده!

زنی آواز می خواند
زنی خاموش می ماند
زنی حتی شبانگاهان
میان کوچه می ماند

زنی در کار چون مرد است
به دستش تاول درد است
ز بس که رنج و غم دارد
فراموشش شده دیگر
جنینی در شکم دارد

زنی در بستر مرگ است
زنی نزدیکی مرگ است
سراغش را که می گیرد؟
نمی دانم، نمی دانم
شبی در بستری کوچک
زنی آهسته می میرد

زنی هم انتقامش را
ز مردی هرزه می گیرد
...زنی را می شناسم من

Fathe Shab / Shamim THE REBEL  
فتح شب - شمیم





مردم مالزی امکان یافته‌اند در یک مسابقه تلویزیونی به سبک آمریکایی، امام جمعه بزرگ‌ترین مسجد کوالالامپور را برگزینند. شرط شرکت در مسابقه روحانی بودن نیست. امام جمعه‌ی انتخابی برای آموزش دینی به مدینه اعزام می‌شود.
ده شرکت‌کننده‌ی جوان مسابقه بایستی آیین‌های اسلامی را در برابر دوربین‌های تلویزیونی اجرا کنند













مارتین چوربا و جسیکا تروسمان، طراحان آرژانتینی پس از نمایش مد در  سائوپولو ی برزیل



کاربرد نانوتکنولوژی در رشتهپزشکی، میتواند تحولی شگرف در درمان بیماریها ایجاد کند. به کمک این دانش میتوان سلولهای بیمار بدن را به طور هدفمند مداوا کرد. ضریب خطر استفاده از ذرات نانو اما اغلب نادیده گرفته میشود.




 لبخندی با ژوزف سومخ


یارو  داشته با زنش سکس میکرده زنش میگه مرد یه ذره حرفهای بی ادبی بزن
مرد میگه : ریدم به روح پدر پدرسگ ...ندت!!
از بی غیرته میپرسن به معجزه معتقدی ؟ میگه آره وقتی زندان بودم زنم حامله شد..

احوال پرسی بی غیرتها :
 حالا ما زن نداریم تو نباید یه سر به ما بزنی
   
یکی تخلیه چاه میکنه.
رو تانکرش مینویسه: روزی ما در کون شماست.


بچه: مامان ! شاهزاده رویاها با اسب سفید یعنی چی ؟
مامان: یعنی یه خری مثل بابات.

گدا میره در خونه ی یه پیرزن. پیرزنه عصبانی میاد دم در و میگه: باز آمدی گدائی؟
گداهم برمیگرده میگه: چیه انتظار داشتی بیام خواستگاری؟

شب عروسی بی غیرتس، زنش میپرسه: بلدی کاري کنی؟
میگه آره، منتظرم یکی بیاد برم زیر تخت.

یه ادم خیلی ترسو میره سینما فیلم ترسناک. همه فرار میکنن جز اون.
ازش میپرسن تو چرا هنوز نشستی؟ میگه واسه اینی که تو خودم ری...م!.

تو یه عروسی اقوام داماد میگن: نون و پنیرونعنا مادر عروس شد تنها.
پدر عروس میشنوه وبلند میگه: نون وپنیروپونه پس من چوسم تو خونه؟

زن یه ادم پرتوقع سکته ناقص میکنه.
بعد از اینکه خطر رفع میشه، شوهرش میره پیشش میگه:
خانم جان چرا تو نمی تونی هیچ کاری رو کامل انجام بدی؟

شوهره میاد خونه، به زنش میگه: من برای شام دوستمو دعوت کردم خونمون.
زنش میگه: چرا این کارو کردی؟ ببین خونه چقدر بهم ریخته است، ظرفها کثیفند، هیچی هم برای خوردن تو یخچال نیست.
شوهره میگه: میدونم، ولی اشکالی نداره.
زنه میگه: اگه میدونی، پس چرا دوستت رو دعوت کردی؟
شوهره میگه: آخه اون زده به سرش بره زن بگیره.

دعای بعد از نمازخامنه یی
خدایا ما را تا نمردیم، از دنیا مبر.

کچله میره آرایشگاه. همه میزنن زیرخنده.
میگه: چیه، اومدم آب بخورم.

تریاکیه آزمایش مدفوعش گم میشه.
میگه:عجب مملکت بخور بخوریه ها!.

به بی غیرته میگن: نظرت راجع به "اس ام اس" چیه؟
میگه: "اس ام اس" مثل زن گرفتنه. خرجشو تو میدی. کیفشو یکی دیگه میبره.

یکی یه باد ازش در میره دو متر پرت میشه هوا.
بهش میگن چی شده؟
میگه: هیچی بابا، تو دنده بود.




کلاس اکابر!!
شهناز تهرانی، بهمن مفید، مرتضی عقیلی

يكي بود يكي نبود،
يك بچه كوچيك بداخلاقي بود. پدرش به او يك كيسه پر از ميخ و يك چكش داد و گفت هر وقت عصباني شدي، يك ميخ به ديوار روبرو بكوب.
روز اول پسرك مجبور شد ۳۷ ميخ به ديوار روبرو بكوبد. در روزها و هفته ها ي بعد كه پسرك توانست خلق و خوي خود را كنترل كند و كمتر عصباني شود، تعداد ميخهايي كه به ديوار كوفته بود رفته رفته كمتر شد. پسرك متوجه شد كه آسانتر آنست كه عصباني شدن خودش را كنترل كند تا آنكه ميخها را در ديوار سخت بكوبد
بالأخره به اين ترتيب روزي رسيد كه پسرك ديگر عادت عصباني شدن را ترك كرده بود و موضوع را به پدرش يادآوري كرد. پدر به او پيشنهاد كرد كه حالا به ازاء هر روزي كه عصباني نشود، يكي از ميخهايي را كه در طول مدت گذشته به ديوار كوبيده بوده است را از ديوار بيرون بكشد روزها گذشت تا بالأخره يك روز پسر جوان به پدرش روكرد . گفت همه ميخها را از ديوار درآورده است. پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف ديواري كه ميخها بر روي آن كوبيده شده و سپس درآورده بود، برد
پدر رو به پسر كرد و گفت: « دستت درد نكند، طنز تلخار خوبي انجام دادي ولي به سوراخهايي كه در ديوار به وجود آورده اي نگاه كن !! اين ديوار ديگر هيچوقت ديوار قبلي نخواهد بود پسرم وقتي تو در حال عصبانيت چيزي را مي گوئي مانند ميخي است كه بر ديوار دل طرف مقابل مي كوبي. تو مي تواني چاقوئي را به شخصي بزني و آن را درآوري، مهم نيست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهي گفت معذرت مي خواهم كه آن كار را كرده ام، زخم چاقو كماكان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند. يك زخم فيزكي به همان بدي يك زخم شفاهي است.
 
دوست ها واقعاً جواهر هاي كميابي هستند ، آنها مي توانند تو را بخندانند و تو را تشويق به دستيابي به موفقيت نمايند. آنها گوش جان به تو مي سپارند و انتظار احترام متقابل دارند و آنها هميشه مايل هستند قلبشان را به روي ما بگشايند» 




No comments:

Post a Comment

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information