2.12.2011



مطالب این صفحه در صورت
 امکان هر روز تازه میشوند
۱۲ فوریه ۲۰۱۱




درغگو پست ترین ادمهاست
به انتخاب داریوش ستاره

تقدیر روزگار

به انتخاب ژاله حکیمی


عکس بالا / پدر و مادر فلمینگ

 فلمینگ . کشاورز  یهودی فقیری بود که در اسکاتلند زندگی میکرد .
 یک روز که برای تهیه معیشت خانواده بیرون رفت، صدای فریاد کمکی را شنید که از باتلاق نزدیک خانه می آمدوسایلشو انداخت و به سمت باتلاق دوید.اونجا ، پسر وحشتزده ای رو دید که تا کمر تو لجن سیاه فرو رفته بود و داد میزد و کمک می خواست
فلمینگ کشاورز ، پسربچه رو از مرگ تدریجی و وحشتناک نجات داد.
روز بعد، یک کالسکه تجملاتی در محوطه کوچک کشاورز ایستاد.نجیب زاده ای با لباسهای فاخر از کالسکه بیرون آمد و گفت  پدر پسری هست که فلمینگ نجاتش داد.
نجیب زاده گفتمیخواهم ازتوتشکر کنم، شما زندگی پسرم را نجات دادید.
کشاورز اسکاتلندی گفتبرای کاری که  انجام دادم چیزی نمی خوام و پیشنهادش رو رد کرد.
در همون لحظه، پسر کشاورز از در کلبه رعیتی بیرون اومدنجیب زاده پرسیداین پسر شماست؟ کشاورز با غرور جواب داد بله.” من پیشنهادی دارم.اجازه بدین پسرتون رو با خودم ببرم و تحصیلات خوب یادش بدم.
اگر پسربچه ،مثل پدرش باشه، درآینده مردی میشه که میتونین بهش افتخار کنین” و کشاورز قبول کرد.

بعدها، پسر فلمینگ کشاورز، از مدرسه پزشکی سنت ماری لندن فارغ التحصیل شد و در سراسر جهان به الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین معروف شد ولی از روی حسادت هرگز نامی از یهودی بودن او به میان اورده نشد در حالیکه همواره در همه محافل او را به نام دکتر الکساندر فلمینگ « انگلیسی » معرفی میکردند.
سالها بعد ، پسر مرد نجیب زاده دچار بیماری ذات الریه شدچه چیزی نجاتش داد؟ پنی سیلین،
کشف خارقالعاده پزشکی یهودی به نام دکتر الکساندر فلمینگ.
اسم پسر نجیب زاده  چه بود؟ وینستون چرچیل
زنگ انشائ
در اینده میخواهید چه کاره شوید

؟؟؟؟؟؟!
--- از زبان معلم اين دانش آموزمسلما اين موضوع انشاء براي هزارمين بار
تکرار شده ، فقط براي اينکه تغييري ايجاد بشود موضوع را اين جوري پاي
تخته نوشتم " مي خواهيد در آينده چه کاره بشويد . الگوي شما چه کسي است ؟
و برايشان توضيح دادم الگو يعني اينکه چه کسي باعث شده شما تصميم
بگيريد اين شغل را انتخاب کنيد . انشاء ها هم تقريبا همان هايي هستند که
هزار ها بار تکرار شده اند ، با اين تفاوت که چند تا شغل جديد به آن ها
اضافه شده که بطور مثال ميتوان اين رشته ها را نامبرد:

از زبان يک دانش آموزمن گفتم دوست دارم که مهندس هوا و فضا شوم ولي
پدرم مي گويد الان ام وي ام
منظور همان  ام بی ا     است ) که بهترين رشته ي دنيا است و خيلي پول دارد.

از زبان ديگر دانش آموز ميشنويم : دوست دارم مهندسي اتم بخوانم ولي پدرم
دوست ندارد مي گويد اگر آشپزي بخوانم بيشتر به دردم مي خورد و ...


ولي اعتراف مي کنم از همه تکان دهنده تر اين يکي است " مي خواهم فاحشه
بشوم " شايد اولين باراست که يک دختر بچه ده ساله چنين شغلي را انتخاب
کرده . " خوب نمي دانم که فاحشه ها چه کار مي کنند ... ( معلومه که نمي
داني ) ولي به نظرم شغل خوبي است . خانم همسايه ما فاحشه است .اين را
مامان گفت . تا پارسال دلم مي خواست مثل مادرم پرستار بشوم . پدرم هميشه
مخالف است . حتي مامان هم ديگر کار نمي کند .من هم پشيمان شدم . شايد اگر
مامان هم مثل خانم همسايه بشود بهتر باشد او هميشه مرتب است . ناخن هايش
لاک دارند و هميشه لباس هاي قشنگ مي پوشد . ولي مامان هميشه معمولي است .
مامان خانم همسايه را دوست ندارد . بابا هم پيش مامان مي گويد خانم خوبي
نيست . ولي يک بار که از مدرسه بر مي گشتم بابا از خانه آن خانم بيرون
آمد . گفت ازش سوال کاري داشته . باباي من ساختمان مي سازد . مهندس است .
ازش پرسيدم يعني فاحشه ها هم کارشان شبيه مهندس هاي ساختمان است ؟ خانم
همسايه هنوز دم در بود . فقط کله اش را مي ديدم . بابا يکي زد در گوشم
ولي جوابم را نداد . من که نفهميدم چرا کتکم زد . بعد من را فرستاد تو و
در را بست . ...


من براي اين دوست دارم فاحشه بشوم چون فکر مي کنم آدم هاي مهمي هستند .
مامان هميشه مي گويد که مردها به زن ها احترام نمي گذراند .ولي مرد ها
هميشه به خانم همسايه احترام مي گذارند مثلا همين باباي من . زن ها هم
هميشه با تعجب نگاهش مي کنند ، شايد حسودي شان مي شود چون مامانم مي گويد
زنها خيلي به هم حسودي مي کنند . خانم همسايه خيلي آدم مهمي است . آدم
هاي زيادي به خانه اش مي آيند همه شان مرد هستند.براي من خيلي عجيب است
که يک زن رئيس اين همه مرد باشد . بعضي هايشان چند بار مي آيند . بعضي
وقت ها هم اين قدر سرش شلوغ است که جلسه هايش را آخر شب ها تو خانه اش
برگزار مي کند . همکارهايش اينقدر دوستش دارند که برايش تولد گرفتندمن
پشت در بودم که يکي از آنها بهش گفت تولدت مبارکبابا مي خواست من را
ببرد پارک ، بهش گفتم امروز تولد خانم همسايه است . گفت مي داند . آن روز
من تصميم گرفتم فاحشه بشوم چون بابا تولد مامان را هيچ وقت يادش نمي
ماندتازه خانم همسايه خيلي پول در مي آورد . زود زود ماشين هايش را عوض
مي کند . فکر کنم چند تا هم راننده داشته باشد که مي آيند دنبالش ... و
اين ور و آن ور مي برند .
من هنوز با مامان و بابا راجع به اين موضوع صحبت نکردم . اميدوارم بابا
مثل کار مامان با کار من هم مخالفت نکند
 Creation Call  
Sent by Eliza Shadnia


در اشپزخانه چه خبر

لوبيا پلو

 با لوبيا چشم بلبلي
به انتخاب ساناز / ایران

مواد لازم:

لوبيا چشم بلبلييك ليوان 


رشته پلويينيم فنجان 


برنجيكو نيم ليوان 
گوشت گوساله و گوسفند: ۳۰۰ گرم
پيازيك عدد
نمك، فلفل، ادويه و سيربه ميزان لازم
طرز تهيه: برنج را از قبل خيس كنيدبراي شستن برنج ابتدا مقداري آب سرد در لگن ريخته بعد برنج را روي آب بريزيد تا چوبهاي ريز از برنج جدا شود و روي آب بيايدهنگامي كه آب برنج به جوش آمد رشته پلويي و برنج را همزمان در آب جوش و نمك بريزيد و سپس آبكش كنيد.اگر رشته پلويي نداشتيد ميتوانيد از ورميشل يا رشته آش نيز استفاده كنيدرشته را در ماهيتابه بدون روغن تفت دهيد تا طلايي شوددر اين حالت آماده طبخ با برنج است.گوشت، پياز رنده شده، ادويه و سير را ورز دهيدبعد به شكل كوفته قلقلي كوچك در آورده و تفت داده شود تا بپزدلوبيا را هم با مقدار كافي آب بگذاريد بپزدهنگام دم كردن برنج در لابهلاي آن، گوشت و لوبيا را بريزيد.
طرز تهیه يتيمچه

اين غذا بسيار ساده بوده و سريع آماده ميشود و براي مواقعي كه عجله داريد مناسب است.
مواد لازم:
بادمجانيك كيلوگرم
پياز: ۲ عدد
گوجهفرنگي: ۲ عدد
كره و روغنبه ميزان لازم
نمك، فلفل، زردچوبه و دارچينبه ميزان لازم
طرز تهيه: بادمجان را نگيني كرده و مقداري نمك ميزنيم و كنار ميگذاريم تا آب بيندازد سپس با مشت بادمجان را فشار داده تا خشكتر شود.بادمجان را در تابه ريخته و تفت دهيد و پيازداغ را جدا سرخ كنيدگوجهفرنگي را در آبجوش به مدت 3 دقيقه گذاشته بعد در آب سرد قرار دهيد تا پوست گوجه كنده شود بعد آن را نگيني كنيدبعد از اينكه بادمجان تفت خورد پياز داغ را اضافه كنيد و بعد گوجه ريخته، نمك، فلفل، دارچين و زردچوبه را اضافه كنيدبه مدت ۸ دقيقه در تابه را گذاشته تا آماده شوداين غذا هم با نان، هم با برنج و هم با ماهي خورده ميشود.
چه شد که مسلمانان روزانه بیش 
  از ۵ رکعت نماز نمی خوانند
چگونه حضرت موسی جان مسلمانانرا با چانه زدن با خداوند  در اقامه ۵۰ رکعت نماز که بر انان روزانه واجب دانسته بود و توسط حضرت محمد انان را به ۵ رکعت در روز تقلیل داد  خرید
به انتخاب پرویز ف
بعد از خبر زیر 
یک چند تائی هم جوک از معتادان 

روستای زادگاه احمدی نژاد به شیره کش خانه تبدیل شده
به انتخاب مژگان هارونی


سایت حکومتی فرداروزنامه دیلی تلگراف طی گزارشی از وضعیت معیشتی مردم در روستای آرادان محل تولد احمدینژاد به بررسی استفاده از موادمخدر در این روستا پرداخت.
این روزنامه درباره زادگاه احمدی نژاد نوشتاینجا جایی است که رئیس جمهور اسلامی که پسر یک آهنگر بود در سال ۱۹۵۶ بهدنیا آمددر سال ۲۰۰۵  ساکنان این روستا به مناسبت انتخاب وی به عنوان رئیسجمهور پرچم آویختند و امیدوار بودند برای رسیدگیهای دولتی در اولویت قرار گیرند.
این روزنامه ادامه می دهدامروز هم پرچمی در ورودی روستا آویخته شده که در آن نوشته شده به آرادان محل تولد رئیسجمهور خوشآمدید.
به ادعای این روزنامه اما وقتی قدم در روستا می گذارید متوجه میشوید اینجا بافورهای زیادی وجود دارد که از آن دود تریاک برمیخیزد .
خبرنگار دیلی تلگراف در ادامه می افزایدمردم محلی میگویند ضمانت برای کار و شرایط بهتر زندگی، با تریاک، هروئین و دیگر مواد مخدر که فاصله بین واقعیت و آرزو را پر کرده، از بین رفته است.
نویسنده گزارش در ادامه با ادعای اینکه مردم آرادان هماکنون احساس سرخوردگی می کنند درباره منزل پدری احمدی نژاد نوشتخانواده وی در دوران طفولیت احمدینژاد آنجا را ترک کردند و از خانه خشتی آنها دیگر اثری باقی نمانده است.
یکی از مسئولان این روستا به خبرنگار دیلی تلگراف می گوید: " ۶۰٪ مردم اینجا به صورت روزانه تریاک میکشند و ۱۲٪ آنها کراک استفاده میکنند که در عرض سالهای کوتاهی باعث مرگ آنها میشودمشکل بسیار جدی است و این به علت بیکاری است بیشتر مردم فقط ۲ تا ۳
 ساعت در روز مشغول به کار هستند
یه معتاد هی داد میزده تاکشی تاکشی،
تا بالاخره یه تاکسی ده متر جلوتر 
وایمیسه،
معتاده میگه بابا لامشب اونجا که میخواشتم پیاده شم،،،،،،،،،،  
............

یه معتاده داشته سیگار میکشیده میگه
شگ مشب یه ژلژله ام نمیاد خاکشتر شیگارمونو بندازه ،،،،،،،،
................

معتاده به دختره متلک میگفته ، 
میگه چشات بیشت (۲۰لبات بیشت ( ۲۰ ) ، تیپپت بیشت ( ۲۰ )
دختره برمیگرده میگه گمشو اشغال
معتاده میگه اما .... اما انژباط شفر ( ۰ )
 ،،،،،،،،
یه روز از یه معتاد میپرسن که امام اول کی بوده؟ 
میگه بابا نوکرتم من اژ کوژا بدونم 
 میگن همون که شمشیر داشت خوب میجگید،
معتاده فکری میکنه و میگه
اهان ژورو ( زورو ) رو میگی !!!! خب بگو خلاصمون کن بابا 








No comments:

Post a Comment

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information