8.26.2012











این نوشته کسیه که اقلیت مذهبیه
واقعا تاثیرگذاره نظر شما چیه؟!

یاد داشتی برای هموطنان مسلمانمان:
لحظهاي فرض كن كه در كشوري دنيا
ميآمدي كه:مسلمانان اقليت و جپرقوظيان
 اكثريت بودندمسلمانان حق داشتن
روزنامه و تلويزيون خاص خود را نداشتند

 مسلمانان براي اينكه كتب ديني خود
را چاپ كنند مجبور بودند كه آن را به وزارت
 ارشاد جپرقوظيان بسپارند تا مورد مميزي 
قرار گيرد.وزارت ارشاد جپرقوظيان قرآن 
را مورد مميزي قر...ار ميداد و بخشهاي 
زيادي از آن را سانسور ميكرد و بخشهاي 
باقي مانده را با تغييرات فراوان چاپ ميكرد.


در رستورانها فقط گوشت خوك سرو ميشد و
اگر كسي گوشت گوسفند ميخورد دستگير شده 
و شلاق ميخورد.ماه رمضان غذا و آب نخوردن
 در مكانهاي عمومي قدغن بود و ماموران ويژه 
در اين ماه به صورت رندم افراد را در خيابان 
ميگرفتند و مجبور ميكردند كه يك قلپ آب بخورد
و اگر امتناع ميكرد او را به كلانتري برده و اعمال
 قانون! ميكردند.

در تمام رستورانها و فست فودها نوشيدني الكلي
 سرو ميشد و اگر كسي ميخواست به جاي آن آب 
بنوشد فوراً بازداشت شده و هشتاد ضربه شلاق 
اعمال قانون ميشد.

جپرقوظيان معتقد بودند كه لباسهايي با رنگها مشكي،
 قهوهاي و سورمهاي تحريك آميز است و تنها رنگهاي 
مجاز براي پوشاك نارنجي، صورتي و فسفري بود.

آخوندهاي مسلمان حق پوشيدن عبا و شلوار بلند را 
نداشتند بلكه بايد شلوارك مي پوشيدند. در غير 
اينصورت حق بيرون آمدن از خانه را نداشتند. چرا 
كه در انظار عمومي آدم بايد به قوانين جامعه احترام
بگذارد، حالا ميخواهد در خانهي شخصي خودش
 هر فسق و فجوري بكند بكند.شهادت مسلمانان 
درباره جپرقوظيان ارزش قانوني نداشت. ديه ي آنها
كمتر از ديهي جپرقوظيان بود و مسلمان از جپرقوظ
 ارث نميبرد.مسلمانان حق بنا كردن مسجد نداشتند
 اما در هر كوچه و خيابان شهر يك عدد معبد باشكوه
و مجلل جپرقوظيه احداث ميشد كه در مجموع چهار 
نفر و نصفي عبادت كننده داشت و صبح و ظهر و شب
 و نصفه شب با صداي بلند آهنگ ليلافروهر پخش ميكرد.
كلاً يكي دو ماه از سال كل برنامههاي تلويزيون كشور 
عبارت بود از آهنگهاي ليلا فروهر و از همهي معابد 
جپرقوضيه تا پاسي از شب گذشته همين آهنگها با 
صداي بلند پخش ميشد.

اگر از خانهاي صداي قرآن يا نوحه به گوش ميرسيد
 پليس ۱۱۰ به آنها تذكر ميداد و اگر براي بار دوم به
 گوش ميرسيد پليس آنها را بازداشت كرده و
 اعمال قانون ميكرد

.آخوند مسلمان حق نداشت كه بدون اجازهي زن خود
 از خانه بيرون برود،بدون اجازهي او تحصيل كند
يا شغلي داشته باشد.

زنان آخوندهاي مسلمان حق داشتند كه ۴ تا شوهر داشته
باشند و اگر فرزندي حاصل ميشد با يك آزمايش ژنتيك 
ساده پدر نوزاد مشخص ميشد.زنان آخوندهاي مسلمان
 قانوناً حق داشتند كه در صورتي كه شوهرشان به خوبي
 خدمات جنسي ارائه ندهد و تمكين نكند او را با چوب
 مسواك طوري كه قرمز و كبود نشود كتك بزنند چرا كه به
 خير و صلاح خودش است.

اگر يك دانش آموز مسلمان ميخواست در كنكور سراسري
 ثبت نام كند مجبور بود فرمي را پر كند كه در آن دين فرد
 پرسيده شده بود و تنها گزينههايي كه ميتوانست در برگه 
علامت بزند عبارت بودند از: جپرقوظيه، وهابي،بهايي!

همين پرسش از دين در هنگام استخدام، گزينش، اخذ
 پاسپورت، باز كردن حساب بانكي، كانديداتوري مجلس
، و غيره نيز انجام ميشد.اگر جپرقوظياي با تحقيق و 
مطالعه مباحثه به اين نتيجه ميرسيد كه بايد جپرقوظيت
 را كنار بگذارد و به اسلام بگرود بايد اين كار را كاملاً 
مخفيانه ميكرد وگرنه اعدام ميشد. ....

هموطن مسلمان ! اگر تصور چنين وضعيتي براي تو 
مضحك و غريب است، براي ما غيرمسلمانان يك واقعيت 
است كه داريم در آن زندگي ميكنيم و با گوشت و پوست
 خود آن را لمس ميكنيم.
هموطن من! به من نگو كه اينجا اكثريت با مسلمانان 
است و هر جامعهاي قانون خودش را دارد و اگر آن را
نميپسندي از اين كشور برو
اينجا وطن من هم هست، و من هم به اندازهي تو در آن
 حق زندگي، تحصيل، كار، مراودات اجتماعي، ارتباطات، 
تبليغ و فعاليت دارم
اينجا وطن من هم هست. وطني كه تو به بهانه اكثريت 
بودن، تمام منابعش را ( كه سهم من هم هست) مصرف
 ميكني تا چنين جهنمي براي من بسازي.
وجدان تو كجاست؟

کامنت نسبت به مقاله بالا
داوید فاخری




روزی مرد خردمندی که شهره افاق بود را دیدند که در یک دست ظرف ابی و در دست دیگر مشعلی را گرفته و به راهی میرود. از او پرسیدند که ای خردمند قصد چه داری که  اب و مشعل را با خود حمل میکنی . مرد خردمند اینگونه به انان جواب داد : میروم تا با این اب اتش جهنم را خاموش کنم و با این مشعل بهشت را بسوزانم تا مردمان به خاطر بهشت و یا جهم خدا را پرستش نکنند و او را به حقیقت بشناسند


من نمیدانم این مثل از کجا امده و ان خردمند دارای چه باوری بوده اما این را میدانم که عزت و احترام به هر باوری به عهده رفتا و کردار و پندار باور کنندگان ان است. من احساسم از اسلام تا زمانیکه در ایران زندگی میکردم این بود که * موسی به دین خود و عیسی به دین خود * و به نحو احسن هم از جانب ان رژیم رعایت میشد ( اشتباه نشود این امر حتی برای انانیکه با  حجاب کامل اسلامی به خیابانها میامدند نیز صدق میکرد )  اما تا دین اسلام و اجرای احکام انرا توسط اولیای امور حال مملکت مشاهده  کردم کرور کرور شکر خدا را به به جای اوردم که مسلمان به دنیا نیامدم. 
اگر کسی میخواهد که باور خودش را در ایران به عنوان انکه در اکثریت هست ( نه  از لحاظ فهم و عقل و وطندوستی ، بلکه از نظر تعداد ! ) بر دیگران تحمیل کرده و از انان « جزیه * بگیرد "* درد اهل ذمه  اثر یوسف شریفی * بگیرد کاری بس بیهوده انجام میدهد ( در گذشته ها از سلسله صفوی تا انتهای سلسله قاجار یهودیان برای انکه یهودی بمانند! و برای انکه تمایل به مسلمان شدن نداشتند کشته نشوند! مجبور به پرداخت جریمه مالی به دولت بودند که نامش جزیه بود! که اکنون توسط جمهوری اسلامی به صورت سختگیریهائی مانند ورود به دانشکاه ، یافتن کار مناسب و غیره اخذ میشود! ) .
 نظری بیندازیم به کارنامه یهودیانی که در کشورهای مترقی مانند اروپا و امریکا زندگی میکنند و ببینیم که « اکثریت! »  بی انکه تعصبی نسبت به انان داشته باشد و تنها به خاطر * منافع * کشورشان و نه به خاطر شیوع باورهای ،* دینیشان * از دانش و سیاستمداری انان بهره برده و میبرند و انانرا به مقاماتی میگمارند که حتی خواب انرا در کشور اشغالی ایران نمیتوان دید.
مورد دیگری نیز سؤاستفاده از واژه * صیهونیسم * است که فرد و یا افرادی میخواهدد تنفر شخصیشان را نسبت به یهودیان نشان بدهند .
من به این خانمها و اقایان توصیه میکنم که نگاهی به حال و روز کشور فلک زده مان که تنها و تنها به خاطر انان به این روز سیاه افتاده بیندازند و به خاطر * الله هی * که به ان اعتقاد دارند راهی برای نجات ان از این بدبختی  یافته و حل مشکلات منطقه ئی دیگران را به خود انان واگذار کنند  که * صوابش ، بیشتر است!.


No comments:

Post a Comment

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information