10.15.2014








تنـــــه   نـــــزن           טאנה  נאזאן     Tanehnazan











............




**************



مزاحمتهای خیابانی برای زنان و

 دختران ایرانی در ام القرای اسلامی









*************
اشک مادر
به انتخاب شکوه
پسرکی از مادرش پرسید: مادر چرا گریه میکنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمیدانم عزیزم، نمیدانم!پسرک نزد پدرش رفت و گفت: چرا مامان همیشه گریه میکند؟ او چه میخواهد؟پدرش تنها پاسخی که به ذهنش رسید این بود: همهی زنها گریه میکنند بی هیچ دلیلی!
پسرک از اینکه زنها خیلی راحت به گریه میافتند، متعجب بود.
یک بار در خواب دید که دارد با خدا صحبت میکند؛ از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه میکنند؟خدا جواب داد: من زن را به شکل ویژهای آفریدهام؛ به شانههای او قدرتی دادم تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند.به بدنش قدرتی دادهام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند، به دستانش قدرتی دادهام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند، او به کار ادامه دهد.به او احساسی دادهام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد؛ حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند.به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد و از خطا های او بگذرد و همواره در کنار او باشد و به او اشکی دادهام تا هر هنگام که خواست فرو بریزد.این اشک را منحصراً برای او خلق کردهام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند.

*****************

بر خیابانهای تل اویو و اورشلیم

در قلب اسرائیل







 اخیرا تصاویری از یک خیابان به نام ” ایران ” در
اسرائیل در شبکه های اجتماعی منتشر شده است که
 کاربران ایرانی با غرور و کری خوانی برای اسرئیلی ها 
از آن یاد می کنند.
بنا براین گزارش به تازگی تصاویری در شبکه های
 اجتماعی منتشر شده که در ان تابلوئی در یکی از
 خیابانهای رژیم صیهونیستی ( گزارشکر بیچاره فکر
 میکند که دارد با به کار بردن کلمه « صیهونیست » به
 اسرائیل توهین میکند اما نمیداند که با نام بردن از
 ان رژیم و یا ان کشور  رسمآ دارد اسرائیل را 
به رسمیت میشناسد! ) را نشان میدهد که نام * ایران * 
« البته نه اسلامی!» بر روی ان نقش بسته است. 
بر منبای همین گزارش کاربران ایرانی شبکه های اجتماعی
 با مانور بر روی
 این تصاویر به کر کری خوانی در برابر صهیونیست ها
 پرداخته  و پیام های با مضمون این که ” اسرائیل ایران 
تو را فتح کرده را انتشار داده اند. “
این تابلو که به سه زبان فارسی ، عبری ، انگلیسی بر روی 
یک دیوار نقش بسته ناظر به محله ایرانیان مقیم تل آویو است
 که با نام ایران مشهور شده است.

ادامه این گزارش « مضحک »
اسرائیلی، که از نام ایران وحشت داشته و دارد!!! گویا 
حریف ایرانیان مقیم پایتختش هم نتوانسته بشود تا از 
نامگذاری یک خیابان به نام ایران جلوگیری کند ( گوساله!!! )
 و یا اینکه قصد دارد با عدم جلوگیری از نام گذاری یک 
خیابان در پایتختش به نام ” ایران ” پز حقوق بشری
 بدهد و تبلیغات رسانه ای بکند!
نکته جالب تر اینکه علاوه در این خیابان ” ایران ” محله 
ایرانیان مقیم تل آویو کوچه های فرعی ( الاغ، خیابانهای
 اصلی! ) با نام مشاهیر ایرانی از جمله * کورش * ( کبیر ) 
نیز مشاهده میشود
تنه نزن : اخ، که شما مردم اسلام زده 
چه قدر بدبخت شدین و هنوز هم غافل
*********

در جواب یک ایمیل



میترا خانم دستتون مثل همیشه درد نکنه اما 
خواهرم شما هم با این نوشته که فرستادی
 انداختیمون تو یه شک مشکوکی .
اولا به فکر افتادیم که بریم از خانممون جویا 
بشیم که ایا ایشون عاشق ما هستن که ۴۵ سا
له ازگاره دارن با ما سر میکنن یا چیزای دیگه 
یی تو کار هستن که ما ازشون خبر نداریم؟
رفتیم و پرسیدیم اولش مثل همه زنها دراین نوع 
 مواقع ابروهاشو ر هم کشید رو به بالا و شروع
 کرد به یه جورایی! یعنی بد جورایی بهمون نگاه 
کردن ! اما بعد از توضیحات که این در مورد
 مقاله ایست که شما فرستادین و ارادتی که از
  طریق مقاله های انتخابیتان خدمتتان هست تا کمی
 خاطرش از فرستنده ایمیل راحت شد و کمی کوتاه 
اومد بازرنگی توپ  رو انداخت تو زمین من و پرسید : 
بگو ببینم تو عاشق من همیشه بودی و همیشه
 هستی و همیشه هم به جون عمت ( ولی نگفت 
کدام عمم ) ... ؟ راستش نتونستم همین جوری 
  بهش جوابی داده باشم، گفتم بذار فکر کنم! 
گفت باشه، بعد از چند ثانیه ئي که تو فکرم
 غوطه خوردم به یاد این رباعی از بابا طاهر
 افتادم که هر دومون از اول اشناٍئمون دوستش
 داشتیم که میگه

نسیمی کز سر ان کاکل ایه 
مرا خوشتر زبوی سنبل ایه 
چو شو گیرم خیالت رو در اغوش
 سحر از بسترم بوی گل ایه
اره  از بسترم بوی گل ایه

بعد رو کردم بهشو گفتم : اره عاشقت هستم
 ولی همینکه این * بله * رو از من شنید 
نذاشت که منهم ازش جوابمو بگیرم و در
حالیکه زیر چشمی نگام میکرد، با اون
 چشمهائی که  هنوز از شون
 نیاگارای شک و تردید میبارید 
 به راه خودش ادامه داد و رفت.

 ولی میدونی خواهر جون چی ؟ خوب شد
 که ازش در مورد اون قسمت دیگه مقاله که
 در مورد مرگ جسم و روح و روان عشق 
نوشته شده بودچیزی نپرسیدم 
که:
 ایا اونقدر عاشقم هست که خدای نخواسته 
جونشو  واسم بذاره  سر راه  ؟!*
و واویلا اگر بجای جواب
  دوباره توپ نادر شاهی رو مینداخت توی صحن
 چهل چراغ دلم، اونوقت چطور میتونستم بهش به
 دروغ بگم ...  اره!!.

ارادت
داوید فاخری

*************
دختر جان
رسیدن به هدف که همش با دروغگوئی نیست
راستگوئی هم گاهی اجر داره، پاداش میاره
مخصوصا اگه در مورد پیدا کردن شوهر باشه 
ولی بین خودمون شرط و شروطای دیگه ئی
 هم هست که باید اونارم در نظر گرفت

به بهمن تهرانی که این داستان پند
 اور رو فرستاده گوش میدیم


عکس مربوط به مقاله نیست. این عکس مربوط میشود به حافظان نجابت 
در ام القرا 

پادشاهي تصمیم گرفت براي پسرش همسري اختيار كند
پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش
 همسری انتخاب کند. او همه دخترها را جمع کرد و به هر 
کدام «بذر کوچکی» داد و گفت: طی سه ماه آینده هر کس با
 این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد
دختران دست به کار شدند و در میان آنها دختر فقیری بود
 که در روستا زندگی می کرد. او با مشورت کشاورزان روستا
یش بذر را در گلدان کاشت، اما در پایان ۹۰ روز هیچ گلی 
سبز نشد. خیلی ها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، 
اما او گفت: «نمی خواهم که هم ناموفق محسوب شوم و 
هم ترسو!». روز موعود پادشاه دید که ۹۹ دختر هر کدام 
با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید
 و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت : قصد من این بود
 که صادق ترین دختر بيابم! تمام بذر گل هایی که به شما 
داده بودم عقیم و نابارور بود،اما همه شما نیرنگ زدید و 
گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد اما از 
آنجا كه سینه هاي آن دختر سايز مناسبي نداشت
پادشاه دختركي كه سايـــز سینههايش ٨٥ بود
را انتخاب كرد و از اینجا داستان رو به خرابی گذاشت  
و بدین گونه بود که سايز سینه دختر
بر راستگويي او چيره شد!!!

**************
تفسیر اشعار سعدی 
توسط هامان پسر بچه ۲ ساله

دو استانداردی « عمدی » در حکومت الله










چه جور مادری میخواهید 
که داشته باشید؟


جوابش اینه که
 فقط مادر بخواهید 
 مادر، همه جورش خوبه

به انتخاب 
شیرین ناز فرهمند

مادر، همه جوره اش خوب است، ولی مادرهای خودخواه بهترند. آن مادرها که دلشان، بندِ دل بچه هایشان نیست، با دوستهایشان می روند سفر، به ناخن هایشان لاک می زنند، مانیکور و پدیکور می کنند، می روند باشگاه ورزشی و اندامشان را روی فرم نگه می دارند؛ آن مادرها که از ته دل می خندند، بازیگوشند، عشوه گری می کنند، که همانقدر که مادرند، معشوق و همسر وکودک هم هستند
مادرهایی که بچه ها را قال می گذارند و با پدرها یواشکی بیرون می زنند برای یک شام دونفره، آن ها که وقتی فرزندشان دیر می کند، به جای آماده شدن برای زنگ زدن به پلیس و سرزدن به اورژانس بیمارستان ها،خوشدلانه می گویندبی خبری خوش خبریهمادرهایی که یک عمر، با یک بشقاب غذا و یک دیگ پر از دلشوره، دنبال بچه هایشان راه نمی افتند و بعدها با گفتن این جمله، یک دنیا احساس گناه را بر سر آنها آوار نمی کنند که: «من همه زندگیم رو به پای شماها ریختم!» 
مادرهایی که علایق شخصی خودشان را دارند، کتاب می خوانند، نقاشی می کنند، ساز می زنند و در کهنسالی، آنقدر دوست و آشنا و تفریح برای خودشان دست و پا کرده اند که سرشار از بغض و انتظار در چاردیواری غمبار خانه ننشینند
و دقیقه های تنهایی و ملال را با گله از بی مهری فرزندان رَج نزنند.... آن مادرهای کمیابی که «زندگی» می کنند و می گذارند بچه هایشان هم «زندگی» کنند، نفس بکشند، تجربه کنند، زمین بخورند و آنها، جای دلواپسی و سرزنش، با عشق، با چشمهایی که مشتاقانه می درخشند، تلاش برای برخاستن و باز افتان و خیزان به راه افتادن شان را، از دور نظاره می کنند؛ چرا که ایمان دارند «زندگی»، این قشنگ ترین هدیه ای که به فرزندانشان بخشیده اند، بی هیچ نیازی به دلواپسی آنها، بی هیچ نیازی به قربانی شدن شان، سخاوتمند و آزاد، در وجود این ماجراجویان 

*************

اینم دوقلوشون

به گزارش شیعه آنلاین تصویر زیر، 
بلانسبت روحانیون الهی
 دو برادر دوقلو را نشان میدهد که هر دو در کسوت
 روحانیت هستند.


خالشون میگفت ! زائیدنشون که سخت بود! بزرگ کردنشونم که

 سخت تر ولی امید مادرشون به روزائی بوده که بزرگ میشن و

 سری تو سرا در میارن و اونم هر جا میره پزشونو

 میده. که بچه هام دکترن! مهندسن!.

 خواهرم همیشه میگفت آحمد اقامون
( روحانی اینوری در عکس ) مهندس 

از اب در میاد و اقا رجبمون
( روحانی اونوری در عکس ) دکتر 

 .... ولی حالا  اگه خواهرم این عکساشونو 

تو تنه نزن ببینه چه خاکی به سرمون بکنیم؟


*********

درسی از  ملک الشعرا
به انتخاب میترا دلی
میگویند روزی ملک الشعرای بهار شاعر معروف در
 مجلسی نشسته بود و حضار برای آزمایش طبع وی چهار 
کلمه را انتخاب کردند تا وی آنها را در یک رباعی بیاورد
کلمات انتخاب شده عبارت بودند از:
خروس و انگور و درفش و سنگ

ملک الشعرای بهار گفت:
برخاســـت خروس صبح برخیز ای دوســـــت
خون دل انگور فکـــن در رگ و پوســــــــت...
عشق من و تو صحبت مشت است و درفش
جور دل تو صحبت سنگ است و سبوست

جوانی خام که در مجلس حاضر بود گفت: این کلمات با تبانی
 قبلی انتخاب شده اند. اگر راست میگوئید، من چهار کلمه 
انتخاب میکنم و شما آنها را در یک رباعی بیاورید.
سپس این چهار کلمه را انتخاب نمود:

 آئینه و اره و کفش و غوره
بدیهیست آوردن این کلمات دور از ذهن در یک
رباعی کار ساده ای نبود، لیکن ملک الشعرا شعر 
را اینگونه گفت:

چون آینه نور خیز گشـتی احسنت
چون اره به خلق تیـز گشتی احسنت
در کفش ادیبان جهـان کـردی پای
غوره نشده مویز گشتـی احسنـت

***************
ایا میدانستید که زرافه ها به این شکل میخوابند
عکس/ زرافه این‌جوری می‌خوابه!

 ***************

No comments:

Post a Comment

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information