****************
«اگر همـــــه میتوانستند از استعدادهای خود درست بهره بگیرند، دنیــــا همان بهشت
موعود میشد که همه می
خواهند.» محمد ذکریا رازی
*********
به سلامتی اونا
اینها رو از سایت بیتوته قرض گرفتم
* به سلامتي کسي که وقتي بردم گفت :
اون رفيــــــــــــــــــــــــق منه .......
وقتي باختم گفت : من رفيـــــــــــــــــــــــــــقتم ......
اون رفيــــــــــــــــــــــــق منه .......
وقتي باختم گفت : من رفيـــــــــــــــــــــــــــقتم ......
*به سلامتي درياچه اورميه...
نه بخاطر اينكه مظلومه فقط به خاطر اينكه
هيچ وقتي اجازه نداد كسي توش غرق بشه...
*به سلامتي اون بچهاي که شيمي درماني
کرده همه ی موهاش ريخته،
به باباش ميگه بابا من الان شدم مثل رونالدو
به باباش ميگه بابا من الان شدم مثل رونالدو
يا روبرتو کارلوس؟
باباش ميگه قربونت برم از همه اونا تو
باباش ميگه قربونت برم از همه اونا تو
خوش تيپ تري ....
*به سلامتي همه اونايي که خطشون
اعتباريه ولي معرفتشون دايميه!
*به سلامتي اونايي که به پدر و مادرشون
احترام ميذارن و ميدونن تو خونه اي که
بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نميشوند .
بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نميشوند .
*به سلامتي همه باباهايي که رمز تموم کارتهاي
بانکيشون شماره شناسنامشونه...
*به سلامتي مادر که بخاطر ما هيكلش به هم خورد.
*به سلامتي کسي که ديد تو تاکسي بغليش پول نداره
به راننده گفت :پول خورد ندارم مال همه رو حساب کن....!
* به سلامتي بيل!
که هرچه قدر بره تو خاک، بازم برّاقتر ميشه.
* به سلامتي سيم خاردار!
که پشت و رو نداره
* به سلامتي اوني که بي کسه، ولي ناکس نيست
* به سلامتي اوني که باخت تا رفيقش برنده باشه
* به سلامتي آسمون که با اون همه ستاره اش
يه ذره ادعا نداره
در حالی که يه سرهنگ با سه تا ستاره اش
در حالی که يه سرهنگ با سه تا ستاره اش
دهن عالم و آدمو سرويس کرده
*به سلامتی اون پسری که وقتی تو خیابون
نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته
بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه:
اگه آخرشم باشی... انگشت کوچیکهٔ عشقم هم نیستی
* به سلامتی اونایی که
چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه
چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه...*
به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات
به جای اینکه ترکمون کنن درکمون میکنن...
* به سلامتی مداد پاک کن
که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه...
که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه...
* به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست
ولی هنوزم شکستن بلد نیست...
ولی هنوزم شکستن بلد نیست...
*به سلامتی مادر...
که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی
که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی
که از اون غذا دوس نداره خودشه...
*به سلامتی حلقه های زنجیر که زیر برف
و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن
به سلامتي همه اونايي که مثل گل آفتابگردان هستند
* گل آفتابگردان را گفتند: چرا
شبها سرت را پايين مي اندازي؟
گفت :ستاره چشمک ميزند،
نميخواهم به خورشيد خيانت کنم..........
*************
بخش زنانه ( متاسفانه ) با درد زایمان از تفریحات و دانستنیها
Chibok girls 'forced to
join Nigeria's Boko Haram'
یادتان هست دخترانی را که توسط تروریستهای مزدور اسلامی از مدارسشان و از دامان پاک مادرانشان در « خیباک » ربودند و به بخشی از کشور « نیجریه » انتقال دادند؟. اری و اکنون بعد از مصیبتهای فراوانی که بر طبق قوانین « شرع » بر سرشان اورده اند، بیچاره ها را تعلیمات تروریستی داده و مجبور کرده اند تا به گروه سرخونخواران اسلامی « بوکو حرام » که در بیرحمی و سفاکی دست کمی از تروریستهای اسلامی «داعش » ندارند بپیوندند و برای انان بجنگند!.
خدایا این سناریوهای وحشتناک را چه کسانی نوشته و می نویسند و به
« هنرپیشه های خود فروخته و پستشان » میدهند تا انانرا بازی کنند؟!.
عکس٫ ۱
دختران اسیر
عکس ٫۲
Faith, a Christian, says Boko Haram fighters tried to convert her to their version of Islam
این دختر که * فیت *نام دارد میگوید که تروریستهای اسلامی
« بوکو حرام »سعی کردند که او را به « مذهب » خود در
دین اسلام در اورند
عکس ٫۳
Faith, a Christian, says Boko Haram fighters tried to convert her to their version of Islam
این دختر که * فیت *نام دارد میگوید که تروریستهای اسلامی
« بوکو حرام »سعی کردند که او را به « مذهب » خود در
دین اسلام در اورند
عکس ٫۴
Malnourished children being treated at Yola's main hospital.
They were recently rescued from the forest with their mother
این بچه ها که از بیماری کمبود غذائی رنج میبرند به تازگی با
مادرشان از دست تروریستهای اسلامی « بوکو حرام » نجات
یافته و در بیمارستان مرکزی شهر * یولا * بستری و تحت
مداواوا قرار گرفته اند
******************
خدایا کفر نمیگویم
به انتخاب الیزا شادنیا
من هنوز یک انسانم
به انتخاب مژگان هارونی
شعری از شاعره توانای سوریه ئي
" غاده السمان "
اگر به خانه من امدی
برایم مداد بیاور مداد سیاه
میخواهم روی چهرهام خط بکشم
تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم
یک ضربدر هم روی قلبم
تا به هوس هم نیفتم!
یک مداد پاک کن بده برای محو لبها
نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان،
سیاهم کند!
یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از
ریشه درآورم
شخم بزنم وجودم را ...
بدون اینها راحتتر به بهشت میروم گویا!
یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم،
سرم هوایی بخورد
و بیواسطه ی روسری کمی بیاندیشم!
نخ و سوزن هم بده، برای زبانم
میخواهم ... بدوزمش به سق
... اینگونه فریادم بی صداتر است!
قیچی یادت نرود،
میخواهم هر روز
اندیشه هایم را سانسور کنم!
پودر رختشویی هم لازم دارم
برای شستشوی مغزی!
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند
تا آرمانهایم را باد با خود ببرد
به آنجایی که عرب نی انداخت.
میدانی که؟ باید واقعبین بود !
صداخفه کن هم اگر گیر آوردی بیار!
میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،
برچسب فاحشه میزنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
یک کپی از هویتم را هم میخواهم
برای وقتی که خواهران و برادران
دینی به قصد ارشاد،
فحش و تحقیر تقدیمم میکنند،
به یاد بیاورم که کیستم!
. تا در غذا بریزم
ترجیح میدهم خودم
قبل از دیگران حقم را بخورم !
سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،
بیاویزم به گردنم ... و رویش با
حروف درشت بنویسم:
من یک انسانم
من هنوز یک انسانم
من هر روز یک انسانم
***********
روانشناسی خانواده در ۳ دقیقه
بابا من « ماکسیما » نمیخوام من * ماچ سیما * میخوام
سیمرغ بلورین
اسکار جمهوری اسلامی
به انتخاب مژگان هارونی
__._,_.___
اینو دریافتم از دنیا
به انتخاب الیزا شادنیا
اوني كه بيشتر مي گفت :
"نميدونم"،
بيشتر ميدونست!
اوني كه "قويتر" بود،
کمتر زور میگفت!
اوني كه راحت تر ميگفت
"اشتباه كردم"،
اعتماد به نفسش بالاتر بود!
اوني که صداش آرومتر بود،
نفوذ کلامش بیشتر بود!
اوني كه خودشو واقعا دوست داشت،
بقيه رو واقعي تر دوست داشت!
اوني كه بيشتر "طنز" ميگفت،
به زندگي جدي تر نگاه ميكرد!
*************************
غذای شیرازی
قرمه به * با تبصره خوشمزه *
مواد لازم و طرز تهیه
مواد لازم:
گوشت راسته چربی دار ۴۰۰ گرم،
به یک کیلو،
لپه یک لیوان،
آبلیمو و شکر به اندازه دلخواه،
زعفران.
طرز تهیه:
گوشت را به صورت تکه های کوچک در آورده
با پیاز و زردچوبه و نمک تفت می دهیم.
سپس آب روی آن ر یخته و لپه را به آن اضافه می کنیم
به را پاک کرده به قطعات کوچک در می آوریم
و بعد از پختن گوشت، لپه و به را به آن افزوده
حرارت می دهیم تا بپزد.
بعد آبلیمو و شکر و زعفران
را روی گوشت ر یخته، می گذاریم تا قورمه که قوام اورد
انگاه انرا نوش جان کنیم
لطفا خنگ بازی در نیاورید!
هرچه در تبصره زیر در پرانتز امده ترجمه تهرانی
واژه هائیست که به گویش شیرازی در ان استفاده شده اند
بار ( دفعه ) اولشان است برای پختن ان از ننه (
کلفت خانه ) کمک بگیرند و اگر کلفت دم دستشان
نباشد و همسایه ئی که او را برای یک شب که مهمان
رودرواسی ( رودربایستی ) دار داشته از شما او را
قرض گرفته اما بعدش (حیفش امده ) و او را برای خود
قاپیده ( به سرقت برده ) و به همراه مهمانانش به
!.
به باغ رشک وشکش اورده ( برای پیک نیک در باغ رشک
بهشت برده و او را برنگردانده ) حتما یکی را ازهمساده ها ( همسایه ها ) تا شب جمعه فرض بگیرید تا حتما غذا را برایتان درست کند ( تهیه کند ) چون اگر به ادامه زندگی ( کردن ) باشوورتون ( شوهرتان ) علاقمندید کلی (خیلی ) چیزای دیگه دارید در شب جمعه / مثل اش نذری و خرمای سر میت ( خرمای حلال بودی از مرده! ) / به خوردش بدین ( بدهید ) تا ( قرمه به ) توش گمه. اما قرمه به بایه ( باید ) اماده باشه چون ای یم ( این اقا هم ) مرده دیگه و مردا اغلبشون یی ( یک ) وبوئین ( از یک نوع میکرب تغذیه کردن ) دم دموی صبح ( نزدیکیهای طلوع افتاب درخشان ) که میشه گشنشون ( گرسنشون ) میشه و اگه رفت سر یخچال و دید که خبری از گربه! ببحشین قرمه نیس حکمنی ( به طور حتم ) اوقاتش گه مرغی میشه ( بد اخلاق میشه ) اووخت ( ان موقع ) بایه ( باید ) دوباره جونت بالو ( بالا ) بیاد تا راضیش کنی امو ( اما ) بازم بعدش پو میشه ( خودش بر میخیزد و نه جیز و یا کس دیگری! ) و میره ( این کلمه میره در بین شیرازیها برای شوخیهای بسیار دوستانه و فحشیانه به کار برده میشود اما در اینجا منظور سر اشپز از میره میرود است ) دوباره میرود سر یخچال و میدانی اگر عمه ی بدوش بو ببره که حبیب اقاش سر بی شوم زمین گوذوشته که میفهمه! ( اسم شوهر خانم بر حسب اتفاق حبیب اقا در امد و او عمه ئی دارد که وقتی چادرش را از رو میبندد دیگر هیچ قدرتی جلودارش نیست و اگر او به گوشش برسد که حبیب اقایش شام نخورده - به تقصیر همسر! - به رختخواب رفته حالا هرچقدر هم که به او یک جورای دیگری خوش گذشته باشد اصلا مهم نیست اول شام بعدا هر چیز دیگری، این قانون تولید ولایت اوست!. ( ان عمه بده که دارد و در حق بگیری برای بچه های فامیل از غریبه ها / حتی انانی که مانند شما تازه وارد فامیل شده اهد هم از بیرحمی دست صدام را از پشت بسته = شایع است که این همان عمه ئی بود که مرده صدام بذبخت را از زیر قبر به بیرون کشیده و او را دوباره زنده کرده و دودستی تحویل بوشش داده و ۵ میلیون پول استکبار را هم که امام ( جاهل ) حرامش دانسته بوده را دستخوش گرفته و هیچکس از گنده های جمهوری اسهالی هم نتوانسته که تخمش را بگیرفته ( اری شایع است که او تخم هم دارد! ) میدانی که.چه بر سر تو و تک ( ؟ ) و طویفه ( طایفه ) و ایل و تبار و فک ( ؟ ) و فامیل تو میاورد؟ . فردو ( فردا ) نیوی ( نیائي ) بگی پس او ( ان ) کاروئی ( کارهائی ) که او شو جمعو برش کردم ( ان شب ادینه برای رضایت او انجام دادم ) و او (ان ) بلاهائی بر سرم اورد که کوفتش بشه ایشالو ( به قدرت لایزال خداوندی از گلویش پائین نرود ) اقد ( انقدر ) عربی بود که سگ ( خلخالی ) نشنود و خر ( نصرالله ) نبیند پس بری چیچی بود ( پس برای چه بود؟ )بری هیچی؟ یعنی او کارا ( ان کارها ) قابلیت یه قرمه ئي رم ( ارزش یک پرس قرمه را هم ) ندوشت ؟ ( نداشت؟ ) جوابت ایه ( این است ) که البته که ندوشت چرو که او کارو اسمش تمگین کردنه ( معلومه که نداشت چرا که اطاعته و به اجرا دراوردن در هر شرایطی هم که باشه، جوی و اقلیمی و زمانی و مکانی و غیره مثل تا ۶ ساعت بعد از مرگ زن هم میشه! ) فرقی نمیکنه و الو ( و الا ) حالو هرچی میخوی اسمشه بیذاری بیذار، ندی یا نگنی ( حالا هر چه اسمش را میخواهی بگذلز ندهی یا نکنی ) میبردنت تو میدون ( در میدان مرکزی شهر ) و اقد (انقدر ) بو ( با ) سنگ و تخته اجر میزدن توملاجت ( احتمالا سر ان خانم محترم منظور است ) که بگی گه خوردی که اصلا از روز ازل چی چی شدی؟ زن شدی!. حالو دیگه میل خودته میخوی ( میخواهی ) قرمه نده تمکین بوکون ( بنما ) میخویم ( میخواهی هم ) تمکین نکون قرمه بده ولی بایه یه چیزی رم بودونی ( چیزی را هم باید بدانی ) تو اینجو ( در کشور گل و بلبلمان ) و از نظر حکام شرع ( همین هائي که الان جای ان خدا بیامرز نشسته اند! )شومو ( شما ) ضیفه ئی ( ضعیف و نحیف و نادان و کم جنبه هستی )، ساحره ئی، جادوگری، ناقلائی، کلکی، وراجی، چو اندازی، خونه خرلب کنی ( منظور این است که سرکار خانم زن محسوب میشوند ) که وظیفت اینطور تعیین شده که هم بایه بدی و هم بایه بوکونی ( هم باید قرمه بدهی و هم تمکین بکنی! ) خلاص!.
من گفتم
خواه از سخنم
پند بگیر : قرمه بپز و تمکین کن
یا انکه برو جنگ به هر ائين کن
داوید فاخری
***********************
دبیرکل حزب الله
ناگفته های
زندگی خویش را فاش می کند
کوفتش بشود
سیدحسن نصرالله در مصاحبه ئی که در خندقهای فاضل ابی که در انان پنهان شده با او به عمل امده از علاقه خود البته به جز هدایای میلیاردی که از جمهوری نحس اسهالی دریافت می کند به بلعیدن لقمه های دزدیده شده از
* دهان بچه های مملکت *
مانند قرمه سبزی، زرشک پلو و ماهی پلو
نیز علاقه وافری نشان داده است
************
'گاهی یک تصویر بیش ازهزار
کلمه با انسان صحبت میکند
'گاهی یک تصویر بیش ازهزار
کلمه با انسان صحبت میکند
«اندیشه های تصویری» بر اساس فکری شکل گرفته که تلاش دارد برساخته های ذهنی را در قالب اشکالی فوری و با انگیزه ایجاد اندیشه، به متن تبدیل کند. این اندیشه های تصویری، نه در پی اثبات چیزی هستند، نه در پی نفی چیزی، بلکه تنها و تنها نوعی تجربه نوشتاری-فکری اند برای به مشارکت گذاشتن فکر و طبعا برانگیختن اندیشه هایی جدید، که همواره به یاری زبان و شناخت انسانی حد و مرزی نمی شناسند: خلاقیتی بی پایان که نه تنها در نوشتن بلکه در خواندن و بازخواندن متن، زیستن درون متن و با متن پدید می اید
نوشته :ناصر فکوهی (دارای دکتری انسان شناسی- پاریس)
طرح: ایرج اسماعیل پور قوچانی (دارای دکتری انسان شناسی- آلمان)
به انتخاب شیرین ناز فرهمند
کتاب ها موجودات عجیبی هستند: در یک سوی طیف، کتابهای نگون بختی را می بینیم که خزیده در گوشه ای سر درون خود فرو برده اند، از یاد ها رفته اند و برگ های وجودشان چنان با نفس هوای تازه و روشنایی بیگانه اند که خاموشی و مرگ و آرام خفتن در کنجی از کتابخانه را سرنوشت ازلی و ابدی خود می پندارند و در سوی دیگر طیف، کتاب هایی خوشبخت را که چنان با حرص و ولع، چنان با بازیگوشی و سرمستی از دستی به دستی و از معشوقی به معشوقی دیگر گذر می کنند، چنان با لذت خوانده می شوند (خورده می شوند) که نسبت به خود توهم یافته و این توهم را به خالقان خود، نویسندگانشان، نیز منتقل می کنند. و در میان این دو نیز همچون همه جا میانه حال ها، ازمتوسط بودگی ، کتاب هایی که رایج و متقارن و درست همانگونه اند که باید باشند : محکومان و نفرین شدگان ابدی اندیشمندان. و ناگهان، کتاب هایی تازه از راه رسیده و تازه نفس، برون جسته از رایانه ها و نظام های الکترونیک صفر و یک های ابدی« تصاویر بازسازی شده بر صفحه نورانی، سیمای اندیشمندی که در دست می گیریم و نمی دانیم چگونه خاطرات خود را از بوی حزن انگیزکاغذ های از دست رفته را ا زیاد ببریم تا با سردی و سفیدی بی رحم منطق دوتایی جایگزینش کنیم. کتابخانه ها خالی می شوند و درون رایانه ها فرو می روند: رویایی طلایی برای آنها که در جستجوی فضاهایی بیشتر برای زندگی خود و درختان هستند؛ و کابوسی برای آنها که هرگز لذت بی پایان تورق، بوی کهنه کتاب و صدای تقلید ناپذیر برگ هایی که بر هم می خوابند و کلماتی که درون چشم ها می ریزند را از یاد نمی برند.
به انتخاب میترا دلی
محض خنده
ﻋﯿﺪ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺭﺩ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﺍﻭﻝ ﭘﺸﻪ ﻣﯿﺎﺩ !
ﺑﻌﺪ ﻣﮕﺲ ﻣﯿﺎﺩ !
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺑﺎﻟﺪﺍﺭﻫﺎ ﻣﯿﺎﺩ !
ﺑﻌﺪ ﺳﻮﺳﮏ ﻣﯿﺎﺩ !
بعد سوسک بالدار میاد !
ﺑﻌﺪ ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﻣﯿﺎﺩ !
ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﭘﯿﺶ ﺑﺮﻩ ﻃﺮﻓﺎﯼ ﻣﺮﺩﺍﺩ ﺍﮊﺩﻫﺎ ﺑﯿﺎﺩ !
*************
نشسته رو تختم ببینه دارم چیکار میکنم........
الان دو ساعته دارم زندگینامه ی دکتر شریعتی رو میخونم.!!!
اگه بدونید چه انسان بزرگی بوده...!
***********
من بچه که بودم بیشتر از اینکه از
گم شدن بترسم از پیدا شدن میترسیدم….!
وقتی پیدا میکردنم یعنی جوری میزدنم که
تا یه هفته صدا سگ بدم!
***********
خانمه رفته سوپر مارکت گفته :
آقا ببخشید
تن ماهی مرغ دارین ؟ :|
شنیده ها حکایت از آن دارد که
۳ نفر از خریداران ری… تو شلوارشون از خنده !
فروشنده هم رفته تو یخچال نشسته در یخچالو باز میکنی جیغ میزنه…
************
کارنامه در زمان ما :
بیست، دوازده، ده، مردود
بیست، دوازده، ده، مردود
کارنامه در حال حاضر :
عالی، خیلی خوب، خوب، متوسط
کارنامه سالهای آینده :
مرسی ناناز،
جیگرتو،
عزیزم داشتی پی پی میکردی؟،
پی پی کردی گلم؟،
************
به کشک بادمجون میخوره که
دخترعموی میرزا قاسمی باشه،
فکر کنم سر دعوای خانوادگی
فامیلیشو عوض کرده
************
همیشه خیلی سرسبز و خرم و جوان و زیبا
باشیم و کمی هم عاقل، بد نیست
No comments:
Post a Comment