1.17.2010



بعد از سعیدی سیرجانی هنوز هم به نوشیدن خون ازادی خواهان مشغولند !
 نامه * سعیدی سیرجانی * به « افت الله خامنه ئی »  که مطالب ان دلیل به قتل رساندن او توسط عمال رهبر جمهوری جهل و خون اسلامی  گردید!


مقدمه از داوید فاخری
 به همراه متن نامه سعیدی سیرجانی به خامنه ئي که الف . صاد . مهر انرا فرستاده است
مقدمه
علی خامنه  ئی ، اکبر رفسنجانی و اعضای دولت او و تمام نمایندگان مجلس در ان زمان که * سعیدی سیرجانی * را بعد از شکنجه های بسیاری که به او داده بودند با خوراندن قرص سیانور بجای قرص تسکین دل درد در زندان های مخوف جمهوری اسلامی به قتل رساندند در انجام این گناه نابخشودنی مقصرند.
 انهامشغولند ، انها مشغول نوشیدن خون « نواده های عقیدتی » او و دیگر مروجان حقوق و خواسته های قانونی و طبیعی هر انسانی در ایران نیز هستند!. مردمانی که در سرزمین من جانشان فدای وطنی شد که وطن فروشان شیطان پرستی مانند این به زیر خاک رفته های بالا انرا اداره میکنند . اما زنهار که این قهرمانان تاریخ ایران هرگز از رساندن هشدارهای بشردوستانه و وطن خواهانه به سران گمراه جمهوری جهل و خون اسلامی و نشان دادن نور امید به فردائی بدون استبداد به دلهای شکسته اما امیدوار ملت رنجور و دلشکسته ایران از پای نایستاده و بهمانگونه که اکنون نیز از تلاش برای رهائی وطن از بند عقبگرایان مذهبی خود داری نمیورزند !
در ادامه نامه ئی را که * سعیدی سیرجانی * قبل از انکه بدست مزدوران امنیتی رژیم جهل و خون اسلامی به قتل برسد به این پیرمرد خرفت وطن فروش « علی خامنه ئی» فرستاده و دران در باره کثافتکاریهای او و سایر مقامات جمهوری اسلامی که چگونه کشور را به سیاهی و تباهی کشانده اند نوشته و با مورد خطاب و نکوهش قرار دادن انان اندامشان را از ترس سقوط چنان به لرزه در اورده که قصد جانش را کردند و به شکل ناجوانمردانه ئي او را از پای در اوردند را میخوانید و بیشتر به ماهیت انان که مانند اجداد سوسمار خورشان با شعار های خود خر کن « مساوات و عدالت و ازادی از نوع اسلامی »  بی رحمانه به مملکت تاختند و با کمک « اهالی هیپنوتیزم » شده انرا به اشغال خود در اوردند اشنا میشوید!.
داوید فاخری
نامه  مرحوم * سعیدی سیرجانی * به افت الله علی خامنه ئی

فرستنده الف صاد مهر
جناب آقای خامنهای
پیام عتابآمیز جناب عالی را آقای صابری برایم خواند، و متاسف شدم، نه به علت این که مورد قهرآن مقام معظم قرار گرفتهام و به زودی امت همیشه در صحنه حزبالله حسابم را خواهند رسید، که مرگ در راه دفاع ازحق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواستهایم. تأسف و تأثرم از پندارهای باطل خویش بود و امیدهای بربادرفتهام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ایران در دوران رهبری شما خواهند داشت.‏ 
بگذریم از لحن توهینآمیز پیام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوایی بعید مینمود تا چه رسدبه رهبر مسلمانان جهان. حیرتم از این است که جناب عالی به استناد کدامین سند و قرینه و امارت مرا مرتد قلمدادکردید و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشتههای من است ای کاش موردش را مشخص می فرمودید، و اگر مبتنی برواردات غیبی است و اشراف بر ضمایر که انالله و اناالیه راجعون.‏ 
میدانم در حکومتی که مرحوم شریعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دینی و سیاسی، آیتاللهمنتظری با آن سوابق مبارزاتی دقمرگ و خانهنشین و مطرودند، تکلیف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعویبیگناهی.‏ 
و می دانم رهبر جلیل القدری که با یک نهیبش نمایندگآن مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت میخزند، البتهمی تواند با تیغ بیدریغ تکفیر حمله بر من درویش یک قبا آرد.‏ 
فرموده بودید چرا این همه مزایای حکومت اسلامی را ندیدهام و به تمجید نپرداختهام. این وظیفۀ اخلاقی را شاعران ونویسندگان محترمی که با چرخشی ناگهانی در سلک هواداران ولایت فقیه درآمدهاند بهتر و موثرتر انجام میدهند. ‏وانگهی رژیمی که علاوه بر فرستندههای رادیویی و تلویزیونی هزاران مسجد و منبر و مجلس را در اختیار دارد، چه نیازیبه مدیحهسرایی مطرودان دارد، به خصوص نویسنده کجسلیقهای که هرگز در مدح هیچ امیر و حاکمی قلم نزده است.‏ 
فرموده بودید چرا در انتقاد از حکومت شاه به جزئیات اداری پرداختهام؟ از همین انتقادهای جزئی هم شرمندهام کهبحمدالله در این ده سال فرصتشناسان حق مطلب را ادا کردهاند و بر حاکم معزول تاختهاند. وضع من در زمان شاه نیزمانند امروزم بود. مینوشتم و چاپ میشد و منتشر نمیگشت، دیکتاتور مغرور بدعاقبت میپنداشت با شکستن قلمها و زجر آزادگان بر دوام حکومت خود میافزاید. قطعاً مقالات سانسور شده من در بایگانی ساواک موجود است. بفرماییدمطالب از ((یغما)) و ((خواندنیها)) بیرون کشیدۀ مرا در مقولۀ سیاست فرهنگی، ماجرای کاپیتولاسیون، مضحکه تغییرتاریخ، شعبدۀ جشنهای شاهنشاهی به حضورتان بیاورند تا بدانید بودهاند مردم از جان گذشتهای که به هیچ دعویمبارزه و پیوستگی به دارودستهای از بیان حقایق پروایی نداشتهاند.‏
اما در مورد کتابهای توقیفشده بنده واقعا نمیدانم کجایش حمله به اسلام است یا اساس حکومت اسلامی. من ذاتاًاز ریا و دروغ و تبعیض و ستم متنفرم و این نفرت در نوشتههایم منعکس است. اگر خدای ناخواسته همچو مفاسدی در دستگاه حکومت راه یافته است چه بهتر که مطرح گردد و علاج شود. مسالۀ اساسی درحکومت حاضر این است که انتقاد از هر مسندنشین و مسئولی حمل بر ((زیرسوال بردن رژیم)) میشود و لطمهزدن به اساس اسلام، و بهانهای برای سرکوبی و اختناق و نتیجهاش همین که میبینیم. من به آنچه در کتابهای توقیفو خمیر شدهام نوشتهام عمیقاً اعتقاد دارم و در هر محکمهای حاضر به پاسخگوییام. اگر واقعا خلاف اسلام یا حکومتواقعی اسلامی است، چرا بدین شیوههای غیر اخلاقی با من رفتار میکنند. مگر مملکت قانون ومحکمه ندارد؟
جناب آقای خامنهای توقع مردم مسلمان ایران از حکومت اسلامی جز اینهاست که میکنند. در رژیم کمونیستی تکلیفخلایق معلوم است. همه فضایل و امتیازات در نیروی کار مفید افراد ملت خلاصه میشود و مناصب و مقامات در دستطبقه کارگر است و استبداد کارگری حاکم بر جامع. در ممالک سرمایهداری تمول و درآمد بیشتر ضامن قدرت اجتماعیاست و سرنوشت مردم در قبضه کسانی که به هر شیوه و از هر طریق صاحب آلاف و الوفی شدهاند. اما در حکومتاسلامی ضابطه چیست؟ آیا فضایل منحصر به نماز و دعای بیشتر است و روزه طولانیتر و سجده غلیظ تر و لقب حاجیو انبوهی محاسن و کلفتی دستار و دعوی بسیار، یا به حکم آیه کریمه ان اکرمکم عندالله اتقیکم، فضیلت افراد محصولتقرب به حق است و قرب یزدان در گرو تقوی؟
اگر چنین است اجازه فرمایید بیهیچ ملاحظه و پروایی عرض کنم بسیاری از اعمال سران حکومت خلاف تقواست. اینرا به تجربه شخصاً دریافتهام و اثباتش اگر خواستید آسان است. بگذریم از دو سال اول که نابسامانی ها جوازآشفتهگویی ها و آشفتهکاریها بود، در همین چندماه اخیر، بزرگانی که در خبرنامهها و جراید مرا عضو حزب توده و خدمتگزارشاه و مامور ساواک معرفی کردند، هم از معصیت سنگین بهتان باخبر بودند و هم از نحوۀ زندگی و خلقو خوی من. بهفرض این که با گذشته زندگی بنده آشنایی نداشتند به فیض مقام و موقعیت خویش میتوانستند از دستگاه اطلاعاتیکشور جویای سوابق شوند و آن گاه دست به قلم ببرند، یا کسانی را مامور که مزاحمت هایی از قبیل سنگپراندن وشعارنویسی بر در و دیوار خانهام کنند.
جناب آقای خامنهای، بنده به خلاف حکم قاطع شما، مسلمانی صافی اعتقادم، و به دین و عقیدهام مباهات میکنم. هیچابله مخالف اسلامی نمیآید پانزده سال عمر خود را صرف تصحیح و چاپ مفصلترین تفسیر قرآن کند. کسی که بهاسلام بیاعتقاد است، با چه انگیزهای قصیدۀ ((این بارگه که پایهاش از عرش برتر است)) را تقدیم آستانه قم میکند؟کسی که دلبستۀ اسلام نیست در شرایط حاضر خاموش مینشیند تا به نام مقدس اسلام هر ناروائی بر مردم تحمیلشود و اساس اعتقادشان متزلزل گردد.
جناب آقای خامنهای، من بیش از هر مسلمان متعصبی با سلطه و نفوذ اجانب به هر صورت و در هر مرحله اعم ازشرقی و غربی در وطن عزیزم مخالفم، و بیش از بسیاری از مدعیان به حقانیت شریعت مقدس اسلام معتقد. به هیچ حزب ودسته و گروهی نه در گذشته بستگی داشتهام و نه بعد از این می توانم داشته باشم. اگر هوس جاه و منصب داشتمدر سال ٥٧ دعوت وزارت را با سرعت و صراحت رد نمی کردم، و اگر در طمع مال و منال بودم مجبور نمیشدم درینسالهای پیری و ممنوعالقلمی خانه مسکونیم را که تنها مایملکم در پهنه جهان بود بفروشم و صرف معاش کنم. ‏آدمیزادهام آزادهام و دلیلش همین نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران، بگذارید آیندگان بدانند کهدر سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.‏ 


با تقدیم احترامسعیدی سیرجانی 





No comments:

Post a Comment

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information