8.01.2010

Laugh And Learn after july 31 # 1



سردبیر داوید فاخری


Chelsea Clinton's Wedding Pictures
Chelsea Clinton's Wedding Pictures
Chelsea Clinton's Wedding Pictures
Chelsea Clinton's Wedding Pictures
Chelsea's Wedding Preps
من کی هستم؟!
نوشته خانم بلقیس سلیمانی از نویسندگان معاصر
مژگان هارونی



من« دوشيزه مکرمه» هستم
وقتي زن ها روي سرم قند مي سابند و  همزمان قند توي دلم آب مي شود.

من «مرحومه مغفوره» هستم
وقتي زير يک سنگ سياه گرانيت قشنگ خوابيده ام و احتمالاً هيچ خوابي نمي بينم .


من «والده مکرمه» هستم
وقتي اعضاي هيات مديره شرکت پسرم براي  خودشيريني ۲۰ آگهي تسليت در ۲۰ روزنامه معتبر چاپ مي کنند ..

من «همسري مهربان و مادري فداکار» هستم،
وقتي شوهرم براي اثبات وفاداري اش  البته تا چهلم- آگهي وفات مرا در صفحه اول پرتيراژترين روزنامه  شهر به چاپ مي رساند

من «زوجه» هستم،
وقتي شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضي دادگاه خانواده قبول مي کند به من و دختر شش ساله ام ماهيانه فقط بيست و پنج هزار تومان ( ۲۵ دلار ) ، بدهد

من «سرپرست خانوار» هستم،
وقتي شوهرم چهار سال پيش با کاميون قراضه اش از گردنه حيران رد نشد و براي هميشه در ته دره خوابيد.

من «خوشگله» هستم،
وقتي پسرهاي جوان محله زير تير چراغ برق وقت شان را بيهوده مي گذرانند.

من «مجيد» هستم،
وقتي در ايستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد مي ايستد و شوهرم مرا از پياده رو مقابل صدا مي زند.

من «ضعيفه» هستم،
وقتي ريش سفيدهاي فاميل مي خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگيرند..

من «بي بي» هستم،
وقتي تبديل به يک شيء آرکائيک مي شوم و نوه و نتيجه هايم تيک تيک از من عکس مي گيرند.

من «مامي» هستم،
وقتي دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازي مي کند..

من «مادر» هستم،
وقتي مورد شماتت همسرم قرار مي گيرم چون آن روز به يک مهماني زنانه رفته بودم و غذاي بچه ها را درست نکرده بودم.

من «زنيکه» هستم،
وقتي مرد همسايه، تذکرم را در خصوص درست گذاشت ماشينش در پارکينگ مي شنود.

من «ماماني» هستم،
وقتي بچه هايم خرم مي کنند تا خلاف هايشان را به پدرشان نگويم.

من «ننه» هستم،
وقتي شليته مي پوشم و چارقدم را با سنجاق زير گلويم محکم مي کنم و نوه ام خجالت مي کشد به دوستانش بگويد من مادربزرگش هستم... به آنها مي گويد من خدمتکار پير مادرش هستم.

من «يک کدبانوي تمام عيار» هستم،
وقتي شوهرم آروغ هاي بودار مي زند و کمربندش را روي شکم برآمده اش جابه جا مي کند.

من «بانو» هستم،
وقتي از مرز پنجاه سالگي گذشته ام و هيچ مردي دلش نمي خواهد وقتش را با من تلف بکند.

من در ماه اول عروسي ام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمي ، عزيزم،عشق من، پيشي، قشنگم، عسلم، ويتامين و...» هستم.

من در فريادهاي شبانه شوهرم، وقتي دير به خانه مي آيد، چند تار موي زنانه روي یقه کتش است و دهانش بوي سگ مرده مي دهد، «سليطه» هستم.

من در محاوره ی ديرپاي اين کهن بوم ؛ «دليله محتاله، نفس محيله مکاره،مار، ابليس، شجره مثمره، اثيري، لکاته و....» هستم.

دامادم به من «وروره جادو» مي گويد.

حاج آقا مرا «والده» آقا مصطفي صدا مي زند.

من «مادر فولادزره» هستم، وقتي بر سر حقوقم با اين و آن مي جنگم.

مادرم مرا برای خوش ایند دیگران « کنيز » شما معرفي مي کند...
تف به این مملکت و فرهنگ نکبت !!!!




در دل یکی از خانمهای فامیل 


و یا شاید همکار 


و یا شاید همسایه 


و یا شاید همشهری


ولی بی شک و حتمأ * هموطن *!





پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:" چندی خوشگله؟"
سواره از کنارت گذشتم، گفتی:" برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"
در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود


زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی
در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من
در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی
در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو بلند گفتی:"زهرمار!"
در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت، فحش خواهر و مادر بود
در پارک، به خاطر بودن تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم
نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده می دادی
من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی
مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!
تو ازدواج نكردي و به من گفتي زن گرفتن حماقت است
من ازدواج نكردم و به من گفتي ترشيده
عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد
من باید لباس هایت را بشویم و اتو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر
وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است
وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است























خدا رو میشه معطل کرد اما قطار رو نمیشه!!

Princess Noor Pahlavi's Graduation from High School


Princess Noor Pahlavi's was born on April 3rd, 1992 in Washington DC and is 18 years old now.


She went to Lycée Rochambeau - French International School, Bethesda, Maryland and then graduated from The Bullis School, Potomac, Maryland this year.


She speaks English, Persian, French and Arabic. 
At school she takes part in athletics and tennis competitions.  


"Strong people are formed by opposition, like kites that rise against the wind."- 
Nelson Mandala







سرانجام لحظه‌ی اجرای کنسرت فرا می‌رسد. ولی هنوز همه‌ی اعضا روی صحنه حضور ندارند...

در سالهای اخیر موج بزرگ تلویزیونی برای یافتن استعدادهای خوانندگی در بسیاری از کشورها  به راه افتاده که در برخی موارد نتایج موفقیتآمیزی را به بار آورد است . ایرانیان تاکنون تنها تماشاگران چنین مسابقات تلویزیونی بودهاند و برنامهای از این دست در تلویزیونهای فارسیزبان ساخته نشده بود. اما هماکنون در شهر لندن مقدمات به راهاندازی شبکه‌‌ی سرگرمکنندهای به زبان فارسی به نام "من و تو" در حال تهیه است که دستاندرکارانش قصد دارند به جرگهی سازندگان برنامههای اینچنینی بپیوندند .
 به سبک و سیاق مرسوم این برنامهها که از یک هیأت داوری تشکیل شده، تلویزیون "من و تو" هم از چند داور برای انتخاب شرکتکنندگان بهره گرفته است؛ داور اصلی این برنامه گوگوش،خوانندهی پرآوازهی ایرانی است که به همراه همکاران دیگرش از جمله محمد اوشال، آهنگساز و تنظیمکنندهای باتجربه، میخواهند درهای "آکادمی موسیقی گوگوش" را به روی شرکتکنندگان ایرانی بگشایند.





و همه معطل مانده اند که چگونه کسی نمیتواند جای 


« عصامه بن لادن » را در افغانستان پیدا کند!!




مژگان هارونی
Mojgan Harouni

And you wonder why they can't find 
Osama Bin Laden? 



مژده مظفریان در باره  دردی گه زنان هموطنش در افغانستان از جانب تند روان مذهبی به سختی متحمل میشوند با کمک پدرش ترانه ئی سروده که انرا به فارسی و با کمک موزیک در حضور پرزیدنت اوباما و همسرش اجرا میکند!.



دبش۱





تازه راننده میاد تهران ویه تاکسی میخره که مسافر کشی کنه؛خانمی ازش میپرسه:آقا ببخشید کریم خان میرید؟
میگه:آره خب اگه نمیرید که میترکید

يه نفر باباش آتيش مي گيره مي ميره .سردر مغازش مي نويسه به علت پدر سوختگي تا اطلاع ثانوي مغازه تعطيل مي باشد

خداوند دید مرد گرسنه است نان را آفرید دید تشنه است آب را آفرید دید در تاریکی است نور را آفرید دید هیچ مشکل دیگه ای نداره زن را آفرید

اصفهانیه بچه اش ۲۰ می گیره  میزنه تو سر بچه اش میگه : با ۱۰ هم قبول می شدی ، مجبور بودی این همه خودکار مصرف کنی.

مي دانيد چرا بعد از عقد در دهان عروس و داماد عسل مي گذارند؟ .براي اينكه مزه ..... كه خوردند عوض شود


 به همدونیه می گن دوست داشتی جای خدا بودی؟ 
می گه: نه می گن: چرا؟ 
می گه: چون جای پیشرفت نداره


به بسيجيه ميگن: ميدوني امام حسين كجا دفن شده؟ ميگه: نه. ميگن: كربلا. ميگه: اي خوشا به سعادتش

پاسدار رو مي ببرن اتاق عمل. دكتر ميگه : ببخشيد شما همراه داريد .پاسداره ميگه: بله ولي فعلا خاموشش كردم 


دعای دخترای این زمونه: ربنا آتنا دوست پسرا جمیلا وقدها طویلا و پولها کثیرا
 خدایا به جون خودت قسم یه شوور واسه من بفرست  همچین هیکل میکل دار مثل « ارنولد شوایتسنیگر »  و به فهمی نفهمی خوشکل مثل « براد پیت » و پولدار مثل « بیل گیتس » اما بالاتر از همه اقا خدا ، به جون من یارو حتمأ  ««« زن ذلیل »»» باشه مثل « بابام » وگر نه « هیچ فایده ئی » نداره .....

یه ابادانی داشته دعا می کرده: خدایا منو نیامرز!
 ازش می پرسن چرا این جوری دعا می کنی؟ 
می گه دارم شکسته نفسی می کنم

از خامنه ئي مي پرسن ۱۲ فروردين چه روزيه ؟
 ميگه روزي كه پدر ما رو مجبور میکرد بريم براي ۱۳ بدر جا بگيريم


 باز خامنه ئي می خواسته نماز بخونه، میگه: الحمدلله رب العالمینخدایا! سرتو درد نمیارمولاالضالین

دوست دختر عضنفر بهش میگه عزیزم خیلی باید خرجم کنی تا زنت بشم. عضنفراز فرداش شروع میکنه به خر جمع کردن


No comments:

Post a Comment

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information