در مباحثه و گفتگو با مقالۀ محسن کدیور، به نام اسلام رحمانی
شیرین دخت دقیقیانبه انتخاب الف. صاد . شادمهراین نوشته در گفتوگو و مباحثه پیرامون مادهی نهم یا دموکراسی در مقالهی حجتالاسلام محسن کدیور، به نام اسلام رحمانی (منتشر شده در سایت جرس) است.
شیرین دخت دقیقیان
به انتخاب الف. صاد . شادمهر
این نوشته در گفتوگو و مباحثه پیرامون مادهی نهم یا دموکراسی در مقالهی حجتالاسلام محسن کدیور، به نام اسلام رحمانی (منتشر شده در سایت جرس) است.
در حالی که نُه اصل دیگر نوشتهی ایشان، روشن و مرزبندی شده است، مادهی مربوط به دموکراسی، به نظر نگارنده، یک مسئلهی اصلی، یعنی بُعد مشارکتی را از قلم انداخته و دموکراسی را تنها از بُعد مشورت با مردم نگاه کرده است. ولی دموکراسی بُعد مهمی به نام جامعهی مدنی دارد که بقا و سلامت آن را تعیین میکند، به ویژه که در میان ایرانیان باورمند مسلمان، سنت ایمانی پرداخت خمس و ذکات، ریشهی نیرومندی دارد. دموکراسی، تنها وقتی تضمین میشود که ایمان دینی مردم برای تبدیل به قدرت حکومتی استثمار نشود و هنگام تبدیل به ذخایر مالی در سامان یک جامعهی مدنی مدرن قرار بگیرد. بدون پیشنهاد سامان اجتماعی مشخص، خطر در افتادن به نظریههایی وجود دارد که در تاریخ اندیشهی اجتماعی با واژهی پسوند تخیّلی نشان خوردهاند و همگی هم اندیشههای بلند داشتهاند، ولی از تبیین سازوکار عملی، غفلت کرده و به همین دلیل راه به جایی نبردهاند.
یافتن راهکارهای عملی برای هر جامعه بر اساس ویژگیهای تاریخی و فرهنگی آن صورت میگیرد. ولی با دقت در سیر تاریخ و اندیشههای دیگر، میتوان ساز و کارهایی را تشخیص داد و جمعبندی کرد که از منطق امور بر میخیزند و کمابیش جهانی هستند. در نوشتهی حاضر، به ساز و کاری ویرانگر در طول تاریخ جوامع میپردازم که به استثمار ایمان دینی مردم پرداخته است. این ساز و کار که بنا به دستگاههای دینی مختلف، تنها از تفاوتی رو بنایی برخوردار بوده، در مقاطع برآمد نهاد دین به حکومت، فاجعه آفرین بوده و جوامع را به جهل، جنگ، ویرانی و عقب ماندگی کشانده است.
جوامع دارای باورهایی دینی نیرومند و ریشهدار، برای فرا روییدن به یک سامان دمکراتیک، تنها یک گزینه پیش رو دارند: برقراری جامعهی مدنی که میان ایمان و قدرت حایل گردد و تضمینی باشد که اگر باورمندان، بنا بر ایمان دینی خود سهمی از درآمد خود را باید برای امور عامالمنفعه میپردازند، راه ترجمان این سهم پولی/کالایی/مِلکی که در راه خدا برای رفع مصیبتهای اجتماعی و کمک فوری به نیازمندان و نجات روح یک انسان از تنهایی پرداخته میشود، به اقتدار دینی و سپس قدرت حکومتی سدّ شود.
ترجمان ایمان به کار خیر یکی از بزرگترین دستاوردهای ادیان ابراهیمی برای جهان بوده و باورمندان از این دریچه میتوانند نقش بزرگی در برطرف کردن کاستیهای جوامع و خلاء حضور دولت در برخی عرصههای کمک رسانی به محرومان و اصلاحات اجتماعی داشته باشند. حتی فلسفهی عرفانی و ایمانی که پشت انگیزهی کار خیر نهفته، برای دوران امروز درسهای گران بهایی دارد که موضوع بحثی جداگانه است. ولی نقش ترجمان ایمان به پول/کالا/مِلک در حکومتهای دینی مورد استثمار قرار میگیرد و زنجیرهی ترجمان ایمان مردم به قدرت سیاسی شکل میگیرد. تنها راه شکستن این زنجیرهی خطرناک، عایق ساختن جامعهی مدنی میان دو مرحلهی اول ترجمان ایمان به پول و سپس به اقتدار مذهبی و از آن جا به قدرت حکومتی است. در جامعهای که باورهای استعلایی در آن ریشه دارد، و به ویژه در اسلام و ادیان ابراهیمی که ایمان بدون عمل و از خود گذشتگی برای همنوع را سترون میدانند، سامان دادن کمکهای ایمانی و عایق کردن جامعهی مدنی میان ایمان و قدرت حکومتی، اولین وظیفهی دموکراتیک است.
در نوشتهی حاضر، این ساز و کار ویرانگر را مناسبت زنجیرهای ایمان- پول- اقتدار مذهبی- قدرت حکومتی مینامم و به شرح مختصری از تاریخچه و کار کرد آن میپردازم. این نوشتار از آن رو در گفتگو و مباحثه با مقالهی اسلام رحمانی آقای کدیور نوشته شده که جای تدقیق نقش جامعهی مدنی در بازتعریف نقش دین درمقالهی اسلام رحمانی خالی ست.
در مسیر استدلال پشتیبان، برای عینیت داشتن این پیشنهاده، به مثالهای تاریخی رجوع میکنم و از آن رو که بیشتر از تاریخ جوامع یهودی شناخت دقیق دارم، مثالهای تاریخی از جوامع باستانی پیشا یکتاپرستی و جوامع از دوران ابراهیم به بعد و سپس جوامع یهودی آورده شده و مناسبت زنجیرهای ایمان- پول- اقتدار مذهبی- قدرت حکومتی در این تاریخ، بازشکافی میگردد. با آن که شواهد ارائه شده از این بخش از تاریخ است، ولی با شناخت از تاریخ جوامع مسیحی و مسلمان، این ساز و کار معیوب را در تاریخ دیگر جوامع، قابل تشخیص میدانم.
پیش از ورود به بحث، برای درک بهتر بازتعریف نقش ایمان دینی در سامان مشارکتی، لازم است که به تعریفی از جامعهی مدنی برسیم که همخوان با تعاریف آکادمیک باشد، زیرا جامعهی مدنی بر خلاف برخورد غیر علمی رایج در ده سال اخیر در مخالفت با نگرش اصلاحخواهی، یک واژهی احساسی و تخیلی نیست.
جامعهی مدنی بخش تعریف شدهای در قوانین مالی و مالیاتی سامانهای دموکراتیک است که قطعأ در آنها نهاد دین از نهاد حکومت تفکیک شده است. جامعهی مدنی بر مشارکت مردم در امور خیر و رفع نابسامانیهای اجتماعی در خارج از چارچوب دولت استوار است و به مجموعهی سازمانهای غیر سود آور گفته میشود که به طور خودجوش، با سرمایهی مردمی به پر کردن خلأ خدمات دولتی میپردازند. در آمد این سازمانها به طور عمده از هدایای نقدی و کالایی و مِلکی مردم تأمین میشود و بعضأ از دولت یارانه میگیرند. برخی از آنها حول محور ایمان دینی و برخی دیگر با انگیزههای سکولار فعالیت میکنند، ولی همگی در برابر قانون، یکسان و در برابر مردم، کارکرد مالی شفاف دارند.
در جوامع پیشرفتهی امروزی، جامعهی مدنی، ضامن حجیم نشدن دولت و تحمیل نشدن اقتدار حکومتی به عرصههای مشارکت مردم است. جامعهی مدنی که در دنیای مدرن تنها در سامانهای دموکراتیک امکان رشد دارد، در چارچوب آزادی اندیشه و اجتماعات، هر هدفی را که اثباتأ مغایر صلح و سلامت جامعه نباشد، میتواند دنبال کند و دولت این آزادی را به رسمیت میشناسد. این سازمانها در صورت درآمدهای مجاز از دادن مالیات به دولت معاف هستند، ولی جوابگوی دولت از نظر مالی و مبانی جمهوریت هستند. این سازمانها در مصرف درآمد مردمی در راه لابی سیاسی مجاز نیستند. از این طریق، عدم استفاده از کمکهای مردمی در جهت کمک به قدرت سیاسی معینی تضمین میشود. در نوشتههای پیشین از جمله: سکولاریزم، عنصر همپیوند دموکراسی، این بحث را به تفصیل، شکافتهام که امیدوارم خوانندگان به آن رجوع کنند.
جامعهی مدنی مدرن، پدیدهای خلقالساعه نبوده و مبانی خود را از فعالیتهای خیریهی باستانی، قرون وسطایی و پیشا مدرن گرفته است؛ به ویژه از روشهای داخلی کمک رسانی جوامع اقلیت مذهبی یا قومی، گروههای مخالف حکومت چون اسماعیلیه، عیاران، اخوان الصفا، درویشان و معادلهای آنها در جوامع قرون وسطایی غرب. در این نوشته، همزمان با بررسی مناسبت زنجیرهای ایمان- پول- اقتدار مذهبی- قدرت حکومتی، ریشههای جامعهی مدنی در جوامع مابعد یکتاپرستی نیز مرور خواهد شد.
در جوامع اولیه و پیشا یکتاپرستی، ترجمان باور جادویی به کالا در مراسم فصلی قربانی دادن به خدای وارگان، بُتها و بَعَلها یعنی بتهای محلی بوستانها و کشتزارها، رواج داشت. در دوران باورهای جادویی، قربانیهای سوختنی حیوانات و بعضأ انسانها و به ویژه قربانی کردن اول زاد انسانی، از آتش گذراندن پسران خردسال و یا کشتن دختران نوسال برای فرو نشاندن خشم خدایان فرضی رواج داشت. این مراسم در جشنوارههای فصلی و کشاورزی انجام میشد. جادوگران قبیله و پرده داران بتکدههای محلی، زندگی خود را از راه فدیهها و قربانیهایی میگذراندند که ترجمان باورهای جادویی به کالا بودند. انسانها که یکسره در برابر بلاهای طبیعی بی دفاع و از شناخت آنها نا توان بودند، تنها راه حفاظت از خود را در ارتباط گیری با بتها و خدای وارههای آفتاب، آتشفشان و رودخانههای طغیان گر و غیره میدیدند. این ارتباط گیری با بت و بعل قبیله به وساطت جادوگر قبیله و بت دار روستایی انجام میشد.
در دوران پیشا یکتاپرستی، همزمان با ظهور تمدن در بینالنهرین، مدیترانه و مصر، ترجمان ایمان به کالا/پول وارد مرحلهی جدیدی شد. ایمان به کالا/پول و سپس اقتدار مذهب جادویی فرارویید. هر چند اقتدار مذهب جادویی مستقیم در رأس قدرت حکومتی نبود، ولی در آن اعمال نظر میکرد و پادشاهان و فرمانروایان از آن حساب میبردند. در تاریخ این جوامع، رقابتهای خونین برای گرفتن جایگاه اقتدار جادویی رخ داد. در تمدن کلدانی به گفتهی فیلسوف قرن دوازدهم، موسی بن مایمون - و به استناد او به کتابی بسیار قدیمی از تمدن کلدانی به نام کتاب کشاورزی - یکی از "انبیاء مشرکان" به نام تموز، پادشاه و مردم را به پرستش هفت فلک و دوازده بُرج فلکی دعوت کرد و سرانجام به دست پادشاه کشته شد. از آن پس عزاداری برای تموز در میان بابلیان و کلدانیان مرسوم شد.
در بابل و مصر نیز پرستشگاههای بتها و خدای وارگان محلی، ترجمان ایمان به کالا/پول و سپس اقتدار مذهب جادویی را به عهده گرفتند و در کنار قدرت حکومتی، خود را استوار ساختند.
ظهور ابراهیم و زرتشت را از منظری اجتماعی میتوان چالشی بزرگ با اقتدارهای دینی زمان آنها دانست. آنها بت دیگری را به جای بتهای موجود پیشنهاد نمیکردند. نقش اجتماعی آنان را میتوان معادل روشنفکران مستقل و خردگرای امروز دانست.
از این نظر، ابراهیم در حدود چهار هزار سال پیش، جایگاه ویژهی روشنگرانه و منحصر به فردی داشت. برخی از پژوهشگران او را از قبیلهی آموریها میدانند. به گفتهی ابن مایمون، ابراهیم که از میان قبایل تموز پرست کلدانی به نام صَعاوا برخاسته بود، کل اقتدار معبد بت پرستان در جنب اقتدار شاه نمرود، زیر سئوال برد. ابراهیم پسر آذر بتگر بود. داستان مخالفت او با نمرود در تورات آمده و داستان شکستن بتهای بتخانه و دادن تبر به دست بت بزرگ، ابتدا در کتاب عرفان قبالا، زوهر، سپس در تلمود و هفت قرن بعد در قرآن، آمده است. ابراهیم در بابل زندانی و سپس از زندان گریخت و در کنعان ساکن شد. از ابراهیم، متن عرفانی فشردهای به جا ماند که به کتاب شکل گیری یا سفر یتسیرا مشهور است و در آن آفرینش جهان در قالب نظریهی صدور و نقش حروف به عنوان واسطهی جاری شدن نیروی الهی بیان شده است. این متن در قبایل منسوب به ابراهیم، نسل به نسل محفوظ ماند و محتوای آن در دنیای باستان، تا یونان رسید. به قول تاریخ نگار باستان، یوسفوس فلاویوس ( قرن اول میلادی)، فیثاغورث در نوشتهای میگوید که راز اعداد و حروف را از یهودیان گرفته که همین فکرت، اولین مکتب مدون عرفانی در خارج از یهودیت را توسط فیثاغورث شکل بخشید. در قرآن کریم نیز از کتاب ابراهیم به نام صُحٌف نام برده شده است.
ابراهیم، بزرگترین منتقد زنجیرهی ایمان- کالا/پول- اقتدار مذهبی- قدرت حکومتی در دوران باستان به شمار میرود. به نظر نگارنده، ایمان یکتاپرستی و باور به خدای نادیدنی و بی نماد ابراهیم به دلیل هجرت او به اقلیمی که به نسبت تمدن بابل عقب افتاده تر و در مرحلهی قبیلهای دامپروری/کشاورزی به سر میبرد، پرش خود را از سکویی پایین تراز قبل ادامه داد. چنان چه میدانیم، میان او و موسی نزدیک هشتصد سال فاصله افتاد. گونهای عدم تجانس میان دیدگاههای ابراهیم و قبایل کنعان که خود را به او منسوب میدانستند وجود داشته است. بر اساس روایتهای سفر آفرینش، تا زمان یعقوب و اقدام او به دفن بتها و نمادهای موجود در قبیله، باورهای جادویی محلی در میان اخلاف ابراهیم وجود داشتهاند.
با شکل گیری امپراتوریها، اقتدارهای دین جادویی جای هر چه محکم تری یافتند و پدیدهی دین رسمی شکل گرفت. دین رسمی امپراتوری مصر، پرستش خدای آمون بود که به مدت هفده سال توسط فرعون جوانی به نام آمن هوتپ چهارم، معروف به اخناتون در ۱۳۷۵ قبل از میلاد ممنوع شد. سینوههی پزشک این رویداد را گزارش کرده و یوسفوس فلاویوس، تاریخ نگار معتبر قرن اول میلادی با استناد به کتابهای موجود آن زمان در کتابخانههای اسکندریه و به نقل از تاریخ نگاران یونانی حوزهی پتالمی چون مانتو و آپیون، آن را تأیید کرده است.
چالش خونین اخناتون با معابد و بت داران آمون، شباهتی به چالش ابراهیم همچون روشنفکر خارج از قدرت نداشت و تنها دست به دست شدن اقتدار مذهبی به شمار میرفت. ایمان جادویی مردم مصر به پول / کالا و سپس اقتدار مذهبی ِ بت داران ِ آمون و در نهایت به قدرت حکومتی فرعون ترجمان میشد. اخناتون با رسمیت بخشیدن خدای آتون، فقط، عامل اول این زنجیره را تغییر داد؛ یعنی خدای وارهی آتون را به جای آمون نشاند. باقی زنجیره به قوت خود باقی بود. آیین آتون، یکتاپرستی به معنای واقعی کلمه نبود. امپراتوری مصر در حال تسخیر سرزمینهای دوردست با خدایان گوناگون بود. پرستش خدای وارهی واحد آتون که خدای آفتاب و در همهی مناطق زمین برای انسانها قابل فهم بود، در واقع انتهای زنجیرهی مورد بحث ما، یعنی قدرت حکومتی را از راه دستکاری ابتدای زنجیره یعنی ایمان دینی، تضمین میکرد.
با آزادی بردگان بنیاسرائیل از مصر، انگارههای موجود اقتدار دینی در دوران باستان از هم پاشید. برای نخستین بار در تاریخ بشر، نه چوب و مجسمه، بلکه کلام شامل فکرت و اخلاق، یعنی ده فرمان یا آموزه در صندوق و سپس، چادری در بیابان قرار گرفت که مقدس بود، ولی موضوع پرستش به شمار نمیرفت. یکی از آموزهها تأکید بر نساختن هیچ نماد و تصویری از هیچ موجودی در زمین و هوا و آبها به جای خدا داشت.
موسی قربانی دادن را که ریشهی دیرینه در دوران باستان داشت، محتوایی یکتاپرستانه داد و فدیه دادن را به وسیلهای برای کمک به همنوع و سیر کردن گرسنگان و غریبان و مسافران تبدیل کرد. از جمله قانون معروف سفر تثنیه، درو کردن حاشیههای گندمزارها را برای صاحبان آن ممنوع و گندم آن را متعلق به نیازمندان میدانست. دادن فدیه میوهی نوبر، چهارپای اول زاد گله، و یک دهم یا عشریهی محصول و درآمد به کوهِن گادول برای سوزاندن، مصرف عامالمنفعه و امرار معاش خادمان بود. تأمین معاش این خادمان که کار تمیز کردن قربان گاه و انجام دستورها و اجرای دعا را به عهده داشتند، ماهیتی متفاوت با ثروت اندوزی پرده داران معابد و بتخانههای تمدنهای باستان داشت که از طریق بردگی گرفتن مردم برای ساختن مقبرهها و غیره اقتدار دینی را حاکم میکردند.
قانون موسی یک روز تعطیل برای خدمتکار و چهار پا و حتی الاغ باربر را برای نخستین بار در دوران باستان اعلام کرد و مزد کارگر را پیش از غروب همان روز، قابل پرداخت دانست. هر چهل و نه سال، قرض افرادی که قادر به پرداخت نبودند لغو میشد و زمینهایی که به خاطر بدهکاری به طلبکاران داده شده بود به صاحب اول یا بازماندگان پس داد میشد. این قانون، جامعه را موظف به حمایت از یتیم، بیوه زن، زن نازا، بیمار، اسیر و غریب مسافر دانست؛ اقشاری که در دوران باستان از حمایت قبیله محروم و مورد سخت ترین آزارها و حق کشیها قرار میگرفتند. قوانین دوران باستان چون قانون حمورابی در بابل تنها وظایف فرد در برابر قدرت مطلقه را گوشزد میکرد و فاقد هر گونه محتوای انسان دوستانه بود. برای نخستین بار در تاریخ، ترجمان ایمان دینی به کالا/پول به منظور برقراری سامان اجتماعی عادلانه تر انجام میشد. ایمان به کالا/پول ترجمه میشد، اما به یک دلیل ساده به اقتدار دینی تبدیل نمیشد: خادم دینی بر اساس تورات فاقد حق مالکیت زمین و درآمدهای تابع آن بود.
پایان بخش اول
در حالی که نُه اصل دیگر نوشتهی ایشان، روشن و مرزبندی شده است، مادهی مربوط به دموکراسی، به نظر نگارنده، یک مسئلهی اصلی، یعنی بُعد مشارکتی را از قلم انداخته و دموکراسی را تنها از بُعد مشورت با مردم نگاه کرده است. ولی دموکراسی بُعد مهمی به نام جامعهی مدنی دارد که بقا و سلامت آن را تعیین میکند، به ویژه که در میان ایرانیان باورمند مسلمان، سنت ایمانی پرداخت خمس و ذکات، ریشهی نیرومندی دارد. دموکراسی، تنها وقتی تضمین میشود که ایمان دینی مردم برای تبدیل به قدرت حکومتی استثمار نشود و هنگام تبدیل به ذخایر مالی در سامان یک جامعهی مدنی مدرن قرار بگیرد. بدون پیشنهاد سامان اجتماعی مشخص، خطر در افتادن به نظریههایی وجود دارد که در تاریخ اندیشهی اجتماعی با واژهی پسوند تخیّلی نشان خوردهاند و همگی هم اندیشههای بلند داشتهاند، ولی از تبیین سازوکار عملی، غفلت کرده و به همین دلیل راه به جایی نبردهاند.
یافتن راهکارهای عملی برای هر جامعه بر اساس ویژگیهای تاریخی و فرهنگی آن صورت میگیرد. ولی با دقت در سیر تاریخ و اندیشههای دیگر، میتوان ساز و کارهایی را تشخیص داد و جمعبندی کرد که از منطق امور بر میخیزند و کمابیش جهانی هستند. در نوشتهی حاضر، به ساز و کاری ویرانگر در طول تاریخ جوامع میپردازم که به استثمار ایمان دینی مردم پرداخته است. این ساز و کار که بنا به دستگاههای دینی مختلف، تنها از تفاوتی رو بنایی برخوردار بوده، در مقاطع برآمد نهاد دین به حکومت، فاجعه آفرین بوده و جوامع را به جهل، جنگ، ویرانی و عقب ماندگی کشانده است.
جوامع دارای باورهایی دینی نیرومند و ریشهدار، برای فرا روییدن به یک سامان دمکراتیک، تنها یک گزینه پیش رو دارند: برقراری جامعهی مدنی که میان ایمان و قدرت حایل گردد و تضمینی باشد که اگر باورمندان، بنا بر ایمان دینی خود سهمی از درآمد خود را باید برای امور عامالمنفعه میپردازند، راه ترجمان این سهم پولی/کالایی/مِلکی که در راه خدا برای رفع مصیبتهای اجتماعی و کمک فوری به نیازمندان و نجات روح یک انسان از تنهایی پرداخته میشود، به اقتدار دینی و سپس قدرت حکومتی سدّ شود.
ترجمان ایمان به کار خیر یکی از بزرگترین دستاوردهای ادیان ابراهیمی برای جهان بوده و باورمندان از این دریچه میتوانند نقش بزرگی در برطرف کردن کاستیهای جوامع و خلاء حضور دولت در برخی عرصههای کمک رسانی به محرومان و اصلاحات اجتماعی داشته باشند. حتی فلسفهی عرفانی و ایمانی که پشت انگیزهی کار خیر نهفته، برای دوران امروز درسهای گران بهایی دارد که موضوع بحثی جداگانه است. ولی نقش ترجمان ایمان به پول/کالا/مِلک در حکومتهای دینی مورد استثمار قرار میگیرد و زنجیرهی ترجمان ایمان مردم به قدرت سیاسی شکل میگیرد. تنها راه شکستن این زنجیرهی خطرناک، عایق ساختن جامعهی مدنی میان دو مرحلهی اول ترجمان ایمان به پول و سپس به اقتدار مذهبی و از آن جا به قدرت حکومتی است. در جامعهای که باورهای استعلایی در آن ریشه دارد، و به ویژه در اسلام و ادیان ابراهیمی که ایمان بدون عمل و از خود گذشتگی برای همنوع را سترون میدانند، سامان دادن کمکهای ایمانی و عایق کردن جامعهی مدنی میان ایمان و قدرت حکومتی، اولین وظیفهی دموکراتیک است.
در نوشتهی حاضر، این ساز و کار ویرانگر را مناسبت زنجیرهای ایمان- پول- اقتدار مذهبی- قدرت حکومتی مینامم و به شرح مختصری از تاریخچه و کار کرد آن میپردازم. این نوشتار از آن رو در گفتگو و مباحثه با مقالهی اسلام رحمانی آقای کدیور نوشته شده که جای تدقیق نقش جامعهی مدنی در بازتعریف نقش دین درمقالهی اسلام رحمانی خالی ست.
در مسیر استدلال پشتیبان، برای عینیت داشتن این پیشنهاده، به مثالهای تاریخی رجوع میکنم و از آن رو که بیشتر از تاریخ جوامع یهودی شناخت دقیق دارم، مثالهای تاریخی از جوامع باستانی پیشا یکتاپرستی و جوامع از دوران ابراهیم به بعد و سپس جوامع یهودی آورده شده و مناسبت زنجیرهای ایمان- پول- اقتدار مذهبی- قدرت حکومتی در این تاریخ، بازشکافی میگردد. با آن که شواهد ارائه شده از این بخش از تاریخ است، ولی با شناخت از تاریخ جوامع مسیحی و مسلمان، این ساز و کار معیوب را در تاریخ دیگر جوامع، قابل تشخیص میدانم.
پیش از ورود به بحث، برای درک بهتر بازتعریف نقش ایمان دینی در سامان مشارکتی، لازم است که به تعریفی از جامعهی مدنی برسیم که همخوان با تعاریف آکادمیک باشد، زیرا جامعهی مدنی بر خلاف برخورد غیر علمی رایج در ده سال اخیر در مخالفت با نگرش اصلاحخواهی، یک واژهی احساسی و تخیلی نیست.
جامعهی مدنی بخش تعریف شدهای در قوانین مالی و مالیاتی سامانهای دموکراتیک است که قطعأ در آنها نهاد دین از نهاد حکومت تفکیک شده است. جامعهی مدنی بر مشارکت مردم در امور خیر و رفع نابسامانیهای اجتماعی در خارج از چارچوب دولت استوار است و به مجموعهی سازمانهای غیر سود آور گفته میشود که به طور خودجوش، با سرمایهی مردمی به پر کردن خلأ خدمات دولتی میپردازند. در آمد این سازمانها به طور عمده از هدایای نقدی و کالایی و مِلکی مردم تأمین میشود و بعضأ از دولت یارانه میگیرند. برخی از آنها حول محور ایمان دینی و برخی دیگر با انگیزههای سکولار فعالیت میکنند، ولی همگی در برابر قانون، یکسان و در برابر مردم، کارکرد مالی شفاف دارند.
در جوامع پیشرفتهی امروزی، جامعهی مدنی، ضامن حجیم نشدن دولت و تحمیل نشدن اقتدار حکومتی به عرصههای مشارکت مردم است. جامعهی مدنی که در دنیای مدرن تنها در سامانهای دموکراتیک امکان رشد دارد، در چارچوب آزادی اندیشه و اجتماعات، هر هدفی را که اثباتأ مغایر صلح و سلامت جامعه نباشد، میتواند دنبال کند و دولت این آزادی را به رسمیت میشناسد. این سازمانها در صورت درآمدهای مجاز از دادن مالیات به دولت معاف هستند، ولی جوابگوی دولت از نظر مالی و مبانی جمهوریت هستند. این سازمانها در مصرف درآمد مردمی در راه لابی سیاسی مجاز نیستند. از این طریق، عدم استفاده از کمکهای مردمی در جهت کمک به قدرت سیاسی معینی تضمین میشود. در نوشتههای پیشین از جمله: سکولاریزم، عنصر همپیوند دموکراسی، این بحث را به تفصیل، شکافتهام که امیدوارم خوانندگان به آن رجوع کنند.
جامعهی مدنی مدرن، پدیدهای خلقالساعه نبوده و مبانی خود را از فعالیتهای خیریهی باستانی، قرون وسطایی و پیشا مدرن گرفته است؛ به ویژه از روشهای داخلی کمک رسانی جوامع اقلیت مذهبی یا قومی، گروههای مخالف حکومت چون اسماعیلیه، عیاران، اخوان الصفا، درویشان و معادلهای آنها در جوامع قرون وسطایی غرب. در این نوشته، همزمان با بررسی مناسبت زنجیرهای ایمان- پول- اقتدار مذهبی- قدرت حکومتی، ریشههای جامعهی مدنی در جوامع مابعد یکتاپرستی نیز مرور خواهد شد.
در جوامع اولیه و پیشا یکتاپرستی، ترجمان باور جادویی به کالا در مراسم فصلی قربانی دادن به خدای وارگان، بُتها و بَعَلها یعنی بتهای محلی بوستانها و کشتزارها، رواج داشت. در دوران باورهای جادویی، قربانیهای سوختنی حیوانات و بعضأ انسانها و به ویژه قربانی کردن اول زاد انسانی، از آتش گذراندن پسران خردسال و یا کشتن دختران نوسال برای فرو نشاندن خشم خدایان فرضی رواج داشت. این مراسم در جشنوارههای فصلی و کشاورزی انجام میشد. جادوگران قبیله و پرده داران بتکدههای محلی، زندگی خود را از راه فدیهها و قربانیهایی میگذراندند که ترجمان باورهای جادویی به کالا بودند. انسانها که یکسره در برابر بلاهای طبیعی بی دفاع و از شناخت آنها نا توان بودند، تنها راه حفاظت از خود را در ارتباط گیری با بتها و خدای وارههای آفتاب، آتشفشان و رودخانههای طغیان گر و غیره میدیدند. این ارتباط گیری با بت و بعل قبیله به وساطت جادوگر قبیله و بت دار روستایی انجام میشد.
در دوران پیشا یکتاپرستی، همزمان با ظهور تمدن در بینالنهرین، مدیترانه و مصر، ترجمان ایمان به کالا/پول وارد مرحلهی جدیدی شد. ایمان به کالا/پول و سپس اقتدار مذهب جادویی فرارویید. هر چند اقتدار مذهب جادویی مستقیم در رأس قدرت حکومتی نبود، ولی در آن اعمال نظر میکرد و پادشاهان و فرمانروایان از آن حساب میبردند. در تاریخ این جوامع، رقابتهای خونین برای گرفتن جایگاه اقتدار جادویی رخ داد. در تمدن کلدانی به گفتهی فیلسوف قرن دوازدهم، موسی بن مایمون - و به استناد او به کتابی بسیار قدیمی از تمدن کلدانی به نام کتاب کشاورزی - یکی از "انبیاء مشرکان" به نام تموز، پادشاه و مردم را به پرستش هفت فلک و دوازده بُرج فلکی دعوت کرد و سرانجام به دست پادشاه کشته شد. از آن پس عزاداری برای تموز در میان بابلیان و کلدانیان مرسوم شد.
در بابل و مصر نیز پرستشگاههای بتها و خدای وارگان محلی، ترجمان ایمان به کالا/پول و سپس اقتدار مذهب جادویی را به عهده گرفتند و در کنار قدرت حکومتی، خود را استوار ساختند.
ظهور ابراهیم و زرتشت را از منظری اجتماعی میتوان چالشی بزرگ با اقتدارهای دینی زمان آنها دانست. آنها بت دیگری را به جای بتهای موجود پیشنهاد نمیکردند. نقش اجتماعی آنان را میتوان معادل روشنفکران مستقل و خردگرای امروز دانست.
از این نظر، ابراهیم در حدود چهار هزار سال پیش، جایگاه ویژهی روشنگرانه و منحصر به فردی داشت. برخی از پژوهشگران او را از قبیلهی آموریها میدانند. به گفتهی ابن مایمون، ابراهیم که از میان قبایل تموز پرست کلدانی به نام صَعاوا برخاسته بود، کل اقتدار معبد بت پرستان در جنب اقتدار شاه نمرود، زیر سئوال برد. ابراهیم پسر آذر بتگر بود. داستان مخالفت او با نمرود در تورات آمده و داستان شکستن بتهای بتخانه و دادن تبر به دست بت بزرگ، ابتدا در کتاب عرفان قبالا، زوهر، سپس در تلمود و هفت قرن بعد در قرآن، آمده است. ابراهیم در بابل زندانی و سپس از زندان گریخت و در کنعان ساکن شد. از ابراهیم، متن عرفانی فشردهای به جا ماند که به کتاب شکل گیری یا سفر یتسیرا مشهور است و در آن آفرینش جهان در قالب نظریهی صدور و نقش حروف به عنوان واسطهی جاری شدن نیروی الهی بیان شده است. این متن در قبایل منسوب به ابراهیم، نسل به نسل محفوظ ماند و محتوای آن در دنیای باستان، تا یونان رسید. به قول تاریخ نگار باستان، یوسفوس فلاویوس ( قرن اول میلادی)، فیثاغورث در نوشتهای میگوید که راز اعداد و حروف را از یهودیان گرفته که همین فکرت، اولین مکتب مدون عرفانی در خارج از یهودیت را توسط فیثاغورث شکل بخشید. در قرآن کریم نیز از کتاب ابراهیم به نام صُحٌف نام برده شده است.
ابراهیم، بزرگترین منتقد زنجیرهی ایمان- کالا/پول- اقتدار مذهبی- قدرت حکومتی در دوران باستان به شمار میرود. به نظر نگارنده، ایمان یکتاپرستی و باور به خدای نادیدنی و بی نماد ابراهیم به دلیل هجرت او به اقلیمی که به نسبت تمدن بابل عقب افتاده تر و در مرحلهی قبیلهای دامپروری/کشاورزی به سر میبرد، پرش خود را از سکویی پایین تراز قبل ادامه داد. چنان چه میدانیم، میان او و موسی نزدیک هشتصد سال فاصله افتاد. گونهای عدم تجانس میان دیدگاههای ابراهیم و قبایل کنعان که خود را به او منسوب میدانستند وجود داشته است. بر اساس روایتهای سفر آفرینش، تا زمان یعقوب و اقدام او به دفن بتها و نمادهای موجود در قبیله، باورهای جادویی محلی در میان اخلاف ابراهیم وجود داشتهاند.
با شکل گیری امپراتوریها، اقتدارهای دین جادویی جای هر چه محکم تری یافتند و پدیدهی دین رسمی شکل گرفت. دین رسمی امپراتوری مصر، پرستش خدای آمون بود که به مدت هفده سال توسط فرعون جوانی به نام آمن هوتپ چهارم، معروف به اخناتون در ۱۳۷۵ قبل از میلاد ممنوع شد. سینوههی پزشک این رویداد را گزارش کرده و یوسفوس فلاویوس، تاریخ نگار معتبر قرن اول میلادی با استناد به کتابهای موجود آن زمان در کتابخانههای اسکندریه و به نقل از تاریخ نگاران یونانی حوزهی پتالمی چون مانتو و آپیون، آن را تأیید کرده است.
چالش خونین اخناتون با معابد و بت داران آمون، شباهتی به چالش ابراهیم همچون روشنفکر خارج از قدرت نداشت و تنها دست به دست شدن اقتدار مذهبی به شمار میرفت. ایمان جادویی مردم مصر به پول / کالا و سپس اقتدار مذهبی ِ بت داران ِ آمون و در نهایت به قدرت حکومتی فرعون ترجمان میشد. اخناتون با رسمیت بخشیدن خدای آتون، فقط، عامل اول این زنجیره را تغییر داد؛ یعنی خدای وارهی آتون را به جای آمون نشاند. باقی زنجیره به قوت خود باقی بود. آیین آتون، یکتاپرستی به معنای واقعی کلمه نبود. امپراتوری مصر در حال تسخیر سرزمینهای دوردست با خدایان گوناگون بود. پرستش خدای وارهی واحد آتون که خدای آفتاب و در همهی مناطق زمین برای انسانها قابل فهم بود، در واقع انتهای زنجیرهی مورد بحث ما، یعنی قدرت حکومتی را از راه دستکاری ابتدای زنجیره یعنی ایمان دینی، تضمین میکرد.
با آزادی بردگان بنیاسرائیل از مصر، انگارههای موجود اقتدار دینی در دوران باستان از هم پاشید. برای نخستین بار در تاریخ بشر، نه چوب و مجسمه، بلکه کلام شامل فکرت و اخلاق، یعنی ده فرمان یا آموزه در صندوق و سپس، چادری در بیابان قرار گرفت که مقدس بود، ولی موضوع پرستش به شمار نمیرفت. یکی از آموزهها تأکید بر نساختن هیچ نماد و تصویری از هیچ موجودی در زمین و هوا و آبها به جای خدا داشت.
موسی قربانی دادن را که ریشهی دیرینه در دوران باستان داشت، محتوایی یکتاپرستانه داد و فدیه دادن را به وسیلهای برای کمک به همنوع و سیر کردن گرسنگان و غریبان و مسافران تبدیل کرد. از جمله قانون معروف سفر تثنیه، درو کردن حاشیههای گندمزارها را برای صاحبان آن ممنوع و گندم آن را متعلق به نیازمندان میدانست. دادن فدیه میوهی نوبر، چهارپای اول زاد گله، و یک دهم یا عشریهی محصول و درآمد به کوهِن گادول برای سوزاندن، مصرف عامالمنفعه و امرار معاش خادمان بود. تأمین معاش این خادمان که کار تمیز کردن قربان گاه و انجام دستورها و اجرای دعا را به عهده داشتند، ماهیتی متفاوت با ثروت اندوزی پرده داران معابد و بتخانههای تمدنهای باستان داشت که از طریق بردگی گرفتن مردم برای ساختن مقبرهها و غیره اقتدار دینی را حاکم میکردند.
قانون موسی یک روز تعطیل برای خدمتکار و چهار پا و حتی الاغ باربر را برای نخستین بار در دوران باستان اعلام کرد و مزد کارگر را پیش از غروب همان روز، قابل پرداخت دانست. هر چهل و نه سال، قرض افرادی که قادر به پرداخت نبودند لغو میشد و زمینهایی که به خاطر بدهکاری به طلبکاران داده شده بود به صاحب اول یا بازماندگان پس داد میشد. این قانون، جامعه را موظف به حمایت از یتیم، بیوه زن، زن نازا، بیمار، اسیر و غریب مسافر دانست؛ اقشاری که در دوران باستان از حمایت قبیله محروم و مورد سخت ترین آزارها و حق کشیها قرار میگرفتند. قوانین دوران باستان چون قانون حمورابی در بابل تنها وظایف فرد در برابر قدرت مطلقه را گوشزد میکرد و فاقد هر گونه محتوای انسان دوستانه بود. برای نخستین بار در تاریخ، ترجمان ایمان دینی به کالا/پول به منظور برقراری سامان اجتماعی عادلانه تر انجام میشد. ایمان به کالا/پول ترجمه میشد، اما به یک دلیل ساده به اقتدار دینی تبدیل نمیشد: خادم دینی بر اساس تورات فاقد حق مالکیت زمین و درآمدهای تابع آن بود.
پایان بخش اول
No comments:
Post a Comment