شیرین دخت دقیقیان
به انتخاب الف. صاد . شادمهر
این نوشته در گفتوگو و مباحثه پیرامون مادهی نهم یا دموکراسی در مقالهی حجتالاسلام محسن کدیور، به نام اسلام رحمانی (منتشر شده در سایت جرس) است.
بر اساس روایت تورات، موسی پس از چهل سال که بنیاسرائیل را در بیابان نگه داشت تا اخلاق بردگی و بقایای بتپرستی از ضمیر آنها پاک شود، از قبیلههای دوازده گانه خواست تا هر یک نمایندهای را انتخاب کنند که نتیجه، شورای داوران بود. یکی از اسفار پنج گانه نیز به نام این شورا ست. تاریخ نگارانی چون مکس دایمونت، ویل دورانت وهاوارد فاست، شورای داوران را حدود ده قرن پیش از دموکراسی یونان، اولین دموکراسی تاریخ بشر میدانند. اما به نظر نگارنده، دقیق تر بود اگر میگفتند: اولین جامعهی مدنی و مشارکتی باستانی. زیرا آنان در زمان شورای داوران، دارای حکومت و سرزمین مشخص نبودند و اقوام بیابان گرد به شمار میرفتند. این شورا تنها سامانی درونی برای ادارهی قبایل متحد بود. موضوع کار آن، ادارهی امور درونی هر قبیله بر اساس قانون ایمانی واحد و رسیدگی به امور میان قبیلهای بود.
برخی قانونهای تورات که اجرای آنها از دو قرن پیش از میلاد در جریان شکل گیری تلمود بابلی و سپس در قرن اول و دوم میلادی توسط شورای سنهدرین و نویسندگان تلمود یروشلمی منسوخ اعلام شد، به مقتضیات زندگی قبیلهای دوران داوران باز میگردد. از این جملهاند قانون " چشم در برابر چشم " و سنگسار که برای جلوگیری از خونخواهیهای وحشیانهی قبیلهای وضع شد. با ورود به دوران شهر نشینی و طی رفورم اساسی دینی یهودیان در نزدیک دو هزار سال پیش، این قوانین، منسوخ اعلام شده است. در دوران باستان، اگر فردی موجب نقص عضو کسی میشده، نه تنها خود او بلکه خانواده و قبیلهاش در خطر قتل عام توسط قبیلهی دیگر قرار میگرفت. قانون موسی قصد جلوگیری از این قساوتها و برقراری مسئولیت فردی و تناسب شدت مجازات با شدت جرم را داشته است. سنگسار مجرم، باقی قبیله و افراد و کودکان را از قربانی شدن نجات میداده است. به جای آن که افراد قبیلهی مقابل، هر یک، فردی از قبیلهی شخص مجرم را بکشند، در مجازات جمعی یک نفر شرکت میکردهاند. این قوانین قبیلهای در اکثر نقاط دنیا شباهت داشتهاند و برخاسته از ارتباط ارگانیک و خویشاوندی میان اعضای قبیله است. بنا به تحلیل کارل پوپر، در قبیله، هر نفر، نه یک فرد بلکه عضوی از قبیله به شمار میرفت. خطای فرد به پای قبیله گذاشته میشد. داوران را میتوان سامان اجتماعی خروج از دوران قبیلهای و ورود به دوران شهرنشینی دانست.
بعدها با پادشاهی داوود و سلیمان، زنجیرهی ایمان- پول- اقتدار مذهبی- قدرت حکومتی، به تدریج در سرزمین یهودا شکل گرفت. سلیمان در ۸۰۰ قبل از میلاد، اجبار مذهبی و دین رسمی را در امپراتوری خود برقرار نساخت. او چون در کار تجارت از چین تا سرزمین بربرها بود، مناسبات دوستانهای با ملل دیگر داشت. بنا به کتاب پادشاهان، همسران سلیمان که پیرو آیینهای غیر یکتا پرستی محلی و مصری بودند، در کنار کاخ او معبدهای خود را بنا کرده بودند و اعتراض کوهن گادولها بینتیجه بود. کوهن گادولهای معبد با وجود شکلگیری اقتدار مذهبی، از دخالت در حکومت محروم بودند. نهاد دینی از زمان سلیمان و با ساختن معبد اول یهودیان، به اقتدار دینی تبدیل شد، ولی قانون دینی زیر مجموعهی قانون حکومتی بود و نه بر عکس.
امپراتوری سلیمان پس از او پاره پاره شد و دو حکومت در شمال و جنوب تشکیل شد که به ترتیب سامره و یهودا نام داشتند. چهرههای فکری و معنوی برجستهی این دوران، مانند عاموس نبی، یشعیای نبی، الیاهوی نبی و یرمیای نبی بودند. آنان بقایای بعل پرستی را به انتقاد گرفتند و خدا را خدای جهانی و نه قبیلهای اعلام کردند. آنها افزون بر ایجاد تحول فلسفی و الهیاتی، منتقدان آتشین گوی اجتماعی و خواهان عدالت اجتماعی، تعدیل ثروت و رسیدگی به فقیران و احیاء معنوی – روحانی بودند. برتراند راسل و ویل دورانت و تاریخ نگاران دیگر، آنها را سوسیالیستهای دوران باستان مینامند. یک علت ظهور این انبیاء، فساد رو به رشد حکومتی و ترجمان پول/کالاهای سرازیر شده به معبد به اقتدار دینی و قدرت حکومتی بود. انبیاء، خواستار رسیدگی اجتماع به تودهی وسیع تهیدستان و بی پناهان بودند، اما کارکرد معبد که میبایست کمک رسان مردم توسط هدیههای ایمانی جماعت باشد، عوض شده و به خدمت دربست حکومت در آمده بود. از سامان جامعهی مدنی باستانی که در بیابان شکل گرفته بود، چیزی باقی نماند. یرمیای نبی به غل و زنجیر حکومتی کشیده شد. این وضع چندان نپایید. پادشاه آشور، سارگون دوم در ۷۲۲ قبل از میلاد، شمال را تسخیر کرد. بخت النصر، پادشاه بابل، در سال ۵۷۶ قبل از میلاد، به اورشلیم حمله کرد، معبد اول را ویران ساخت و خاندان سلطنتی و ثروتمندان را به اسارت بابل برد و تهیدستان را یا کشت و یا در خرابههای معبد، سرگردان به جا گذاشت.
در جوامع زرتشتی تا پیش از ساسانیان مدارای مذهبی با همهی آیینها و مذاهب امپراتوری برقرار بوده و اقتدار دینی شکل نگرفته بود. کوروش در منشور آزادی ملل، دستور آزادی یهودیان از بابل و بازگشت به سرزمین خو د را اعلام کرد و جانشینان او از جمله داریوش که تا پیش از حملهی اسکندر، اورشلیم را به عنوان یکی از ساتراپ نشینهای هخامنشی اداره میکردند، مقدمات عملی ساختن معبد دوم یهودیان را فراهم کردند. معبد در این دوره و پس از حملهی اسکندر و تسخیر اورشلیم در ۳۳۱ قبل از میلاد، زنجیرهی مورد بحث ما را از ترجمان ایمان دینی به پول/کالا و سامان مدنی طی کرد ولی، به مرحلهی حکومت دینی نرسید. زیرا، اساسأ سرزمین، زیر فرمان یونانیان و سپس رومیها بود. این که این جامعهی مدنی باستانی حول محور ایمان دینی تا چه حد در ترجمان ایمان به قدرت مالی و سپس رسیدگی به مردم موفق بود، نیاز مند تحلیل تاریخی دورهها و ابعاد گوناگون آن است که به اختصار شرح میدهم.
فرمانروایان یونانی حاکم بر سرزمین، از خاندان پتالمی بودند که به مدارای مذهبی مشهورند و حتی در دوران آنها تورات به زبان یونانی ترجمه شد. پتالمی یا بطلمیوس و سلوکوس، دو جانشین اسکندر بودند که شیوهی کشورداری اولی مدارا آمیز و دومی سرکوب گرانه بود. با تسلط سلوکیان یونانی بر سرزمین در ۱۹۸ قبل از میلاد، به دنبال عدم مدارا با یهودیان، قیام مکابی شکل گرفت. واژهی مکابی شعار قیام بود که از ترکیب حروف اول یکی از آیههای تورات درست شده بود: "چه کسی از قدرتمندان همسان خداست " یا " میکاموخا بعِلیم ادونای ". این قیام مردمی به رهبری برادران کشاورز خشمونائیم، آنتیوکوس، سردار یونانی را که چند روز معبد دوم را تسخیر کرده و در آن خوک کشته بود، شکست داد. مدت کوتاهی حکومت مستقل یهودیان در قالب سلطنت خاندان خشمونائیم، شکل گرفت. دز این دوران کوتاه، پیش از رخ دادن ترجمان کامل اقتدار مذهبی به قدرت حکومتی، حملهی امپراتوری رم رخ داد و پادشاه نیمه رمی- نیمه یهودی به نام هرود توسط رومیان نسب شد.
از زمان اسارت بابل و دور ماندن یهودیان از معبد، تحول بزرگی در الهیات آنها پدید آمده بود. فکرت معبود از اسارت معبد بیرون آمده و نهاد نیایشگاه یا کنیسا و به زبان عبری کنِسِت، اختراع شده بود که معادلی باستانی برای جامعهی مدنی بود. این نهاد، مرکز چند منظورهی نیایش، امور خیریه، مسائل داخلی، سواد آموزی و آموزش دینی برای همهی افراد صرفنظر از موقعیت طبقاتی بود. هدیه و فدیه و قربانی به معبد جای خود را به نیایش و صدقه داد. این نهاد در بابل و دیگر مراکز پراکندگی، جلوی دراز کردن دست نیاز افراد ضعیف جامعهی در تبعید به سوی اسیر کنندگان و به بردگی رفتن افراد را میگرفت.
در عین حال، گرایش کنیسایی در مقابل گرایش معبدی، الهیات یهود را از تفسیر لفظی متن مقدس و خشک اندیشی بازداشت. این گرایش به پروشیم ( یا فریسیان) معروف شد که در لفظ به معنای تفسیر گران است. تاریخ نگارانی چون مکس دایمونت وهاینریش گریتز، نهاد کنیسا را دنبالهی سنت فکری انبیاء و بزرگ ترین دستاورد یهودیان برای اندیشه و سامان داخلی مردم خود میدانند. این اختراع، مدل باستانی دیگر جامعهی مدنی بود که ترجمان ایمان به پول/کالا را به خدمت منافع جماعت در آورد. این کارکرد مترقی، گرایش الهیاتی خاص خود را نیز پیگیری کرد که فیلسوفان و متفکران نام آوری چون فیلون اسکندرانی، هیلل، اریستوبولوس و اُنکلوس از آن برخاستند و هرمنوتیک متن مقدس را پایه گذاری کردند. شرح مفصل این دیدگاهها را در تألیف خود که در سال ۲۰۰۰ به نام نیایشگاه در تاریخ فلسفه در تهران توسط نشر ویدا منتشر شد داده و خوانندگان را به آن رجوع میدهم.
نویسندگان تلمودی که هیلل از جملهی آنها بود، لغو قوانین سنگسار و قصاصهای جسمانی را برای همیشه وارد بدنهی شرع کردند و برای مجازاتهای دیگری که با روح انسان دوستی تضاد داشت، معادلهای نقدی و کالایی تعیین کردند که از آن پس همهی جوامع یهودی دنیا به اجرا در آوردند. ربی شیمون بریوحای، عارف قبالایی قرن اول، که خود از ربیهای تلمودی بود، در کتاب زوهر، به تأویل عرفانی و باطنی مجازاتهای سنگسار، سوزاندن، و قطعه قطعه کردن پرداخت و آنها را استعارههایی برای بیان عذاب روح انسان و شرمندگی او در بدی کردن به همنوع تفسیر کرد. او اعلام داشت که هر کس به تفسیر لفظی توراه بپردازد، دیوانه است!
وحشت و دشمنی کلیسای تفتیش عقاید از تلمود و زوهر، به دلیل رفورم قطعی آنها در الهیات یهود بود. این نفرت، به ادبیات آنتی سمیت دوران مدرن نیز راه یافت. ولی فیلسوفان پُست مدرن از جمله تئودور آدورنو، دیالک تیک روشنگری، امانوئل لویناس در چهار درس تلمودی، اریش فروم در دربارهی آزادی و مارتین بوبر در اغلب آثار خود این توهم را تا حدی زدودند. امانوئل لویناس به نقل از بخش سنهدرین تلمود، دشوار ساختن صدور مجازات اعدام توسط سنهدرین بزرگ یا محکمهی شرع را شرح داد.
سنهدرین در مورد صدور حکم اعدام بسیار محتاط بود. اگر سنهدرین کوچک بیست و سه نفره، دوازده رأی مثبت و یازده رأی منفی به اعدام کسی میدادند، آن گاه، دو نفر از دانشجویان الهیات و شرع که در ردیف جلو مینشستند تا مبادا زیر تأثیر رأی استادان خود قرار گیرند، برای رأی دادن فرا خوانده میشدند. اگر یکی از آنها به مرگ و یکی به زندگی محکوم رأی میداد، باز دو دانشجوی دیگر برگزیده میشدند. در صورت لزوم تا رقم شرکت کنندگان یک سنهدرین بزرگ یعنی هفتاد و یک نفر و یکی کمتر از معادل عددی اسم اعظم خدا یعنی هفتاد و دو، برگزیده میشدند. اگر در انتها تفاوت رأی یکی بود، محکوم از اعدام نجات مییافت. در بخش سنهدرین تلمود آمده است که سنهدرینی که در یک سال، یک حکم اعدام صادر کند، قابل اعتماد نیست. تلمود هم تفسیر تورات و هم قوانین آن را مطابق زندگی شهری جمعبندی کرد که از ابتدای هزارهی اول تا امروز، برای همهی جوامع یهودی، متن اساسی شرع به شمار میرود. خواندن تورات به مضامین اخلاقی و عرفانی و نیایشی اختصاص یافت. با این شرح در زمینهی گرایش کنیسایی و تفسیر گرایی، تاریخ زنجیرهی مورد بحث را در جوامع یهودی پی میگیریم.
کشتار دو هزار فریسی درون معبد دوم توسط هرود، موجب قدرت گرفتن گرایش معبدی و خشک اندیش صدوقیان شد. هرود اعضای سنهدرین را کشت و سنهدرینی ساختگی و دست نشانده از خشک اندیشان معبدی تعیین کرد. فرقهی مقابل فریسیها، یعنی صدوقیان معتقد به تفسیر لفظی تورات و اجرای آیینهای وسواسی و بیمعنا در معبد بودند.
در دوران هرود، عایق جامعهی مدنی میان ایمان- پول/کالا از سویی و اقتدار مذهبی از سوی دیگر، یکسره از بین رفت. صدوقیان که نسل در نسل اداره کنندهی معبد بودند، به تدریج دچار فساد شده و با زیر پا گذاشتن قانون موسی در بارهی ممنوعیت مالکیت زمین برای خادمان معبد، ثروت و قدرت کسب کرده بودند. آنها درآمد معبد را صرف امور عام المنفعه نمیکردند. این نقش را کنیساها داشتند و به عنوان مراکز خیریه و سواد آموزی و آموزش مذهبی با هدایای اندکی در مقایسه با عایدات معبد اداره میشدند.
هرود و رومیان در سال ۳۰ میلادی به کمک همین گروه دست نشانده، دستور قتل عیسی ناصری را دادند. عیسی ناصری (حضرت عیسی) یهودی تفسیرگری بود که در کنیساهای تهیدستان وعظ میکرد. او در عین حال در میان فرقهی یهودیان قبالایی به نام ایسیها پرورش یافته و در اثر رسیدن به مراتب بالا تزکیهی نفس به رموز شفای بیماران دست یافته بود. انتقاد تند او به والیان معبد که آن را به کبوتر دانی و محل فروش گوسفند قربانی تبدیل کرده ولی از رسیدگی به تهیدستان خو داری میکردند، از گرایش پروشیم او بر میخاست و یاد آور انبیاء تند گوی پیش از خرابی معبد اول بود. فریسیان تنها در ادعای ماشیح بودن او بحث داشتند، زیرا آنها گرایش خردگرا داشتند و با تفسیرهای عرفانی برای تودهی مردم موافق نبودند. در انجیلها که توسط حواریون عیسی نوشته شد، صدوقیان و فریسیان به یکسان و بدون شرح دقیق انتقاد میشوند. به صلیب کشیده شدن عیسی ناصری توسط رومیان و به دخالت هرود، یکی از دلخراشترین رویدادهای تاریخ اندیشه است که در واقع، ریشه در مخدوش شدن زنجیرهی مورد بحث ما دارد.
گرایش تلمودی و هرمنوتیک متن مقدس در مراکز مردمی شکل گرفت. سردمداران این گرایش از جایگاه روحانی خود امرار معاش نمیکردند. در میان چهرههای معروف آنان، هیزم شکن، قبر کن، کفاش یافت میشد. ریاست مسند قضات سنهدرین به نام هیلل که در تاریخ فلسفهی جهان نامی شناخته شده است، برای این مسند پولی دریافت نمیکرد و زندگی خود را از راه تدریس ریاضیات و نجوم به فرزندان اشراف میگذراند. هیلل در قرن اول میلادی، اصل کمک خیریه را در این جمله خلاصه کرد: « اگر من به فکر خود نباشم، چه کسی به فکر من باشد؟ و اگر تنها به فکر خود باشم، چه فرقی با حیوان دارم؟ ». ربیهای تلمودی در تقابل با خشک اندیشی صدوقیان معبد، ساز و کار مدنی خاص خود را برای یاری فقیران و درماندگان شکل داده بودند که تلمود، تصویر کامل آن را ارائه میدهد. از جمله است روایت جمع آوری اعانه توسط ربی اکیوا، روحانی و عارف قبالایی که عاقبت توسط رومیان زنده در آتش سوزانده و پوست کنده شد.
حکایت چنین است: روزی ربی اکیوا به سراغ ربی دیگری رفت که شهرتی منفی در زمینهی کمک خیریه داشت و به او گفت که یک آبادی پیدا کرده به قیمت پانصد سکه که خیلی میارزد و عواید سرشار دارد. ربی خسیس به طمع افتاد و یک کیسه سکهی طلا به ربی اکیوا داد تا آبادی را برای او بخرد. ربی اکیوا همهی پول را برد و میان فقیران تقسیم کرد. وقتی ربی خسیس، سراغ سند آبادی را گرفت، پاسخ داد: آبادی که برای تو خریدم، در عالم باقی ست و آن جا که بروی، از عواید آن سود بسیار خواهی برد!
پس از پراکندکی معبد دوم و دیاسپورای دوم یهودیان، سنت کنیسایی برای ادارهی داخلی جوامع و امور خیریه به کمک آنان آمد. آنها که در همهی نقاط عالم پراکنده شده و جز در سرزمینهای اسلامی و غیر از مقاطع استثنایی در غرب، درون جوامعی با رفتار خصمانه میزیستند، بقای خود را از راه همین سامان حفظ کردند.
مدل پیشنهادی مناسبت زنجیرهای ایمان- پول- اقتدار مذهبی- قدرت حکومتی را در فرصتهای دیگر در مورد تاریخ ادیانی که با آنها آشنایی دارم به بحث خواهم گذاشت. مسلمأ متخصصان تاریخ جوامع اسلامی و از جمله آقای کدیور در بررسیهای مشابه از تاریخ جوامع مسلمان، حرفهای بسیار برای گفتن دارند.
۱۰ سپتامبر ۲۰۱۰پایان
بر اساس روایت تورات، موسی پس از چهل سال که بنیاسرائیل را در بیابان نگه داشت تا اخلاق بردگی و بقایای بتپرستی از ضمیر آنها پاک شود، از قبیلههای دوازده گانه خواست تا هر یک نمایندهای را انتخاب کنند که نتیجه، شورای داوران بود. یکی از اسفار پنج گانه نیز به نام این شورا ست. تاریخ نگارانی چون مکس دایمونت، ویل دورانت وهاوارد فاست، شورای داوران را حدود ده قرن پیش از دموکراسی یونان، اولین دموکراسی تاریخ بشر میدانند. اما به نظر نگارنده، دقیق تر بود اگر میگفتند: اولین جامعهی مدنی و مشارکتی باستانی. زیرا آنان در زمان شورای داوران، دارای حکومت و سرزمین مشخص نبودند و اقوام بیابان گرد به شمار میرفتند. این شورا تنها سامانی درونی برای ادارهی قبایل متحد بود. موضوع کار آن، ادارهی امور درونی هر قبیله بر اساس قانون ایمانی واحد و رسیدگی به امور میان قبیلهای بود.
برخی قانونهای تورات که اجرای آنها از دو قرن پیش از میلاد در جریان شکل گیری تلمود بابلی و سپس در قرن اول و دوم میلادی توسط شورای سنهدرین و نویسندگان تلمود یروشلمی منسوخ اعلام شد، به مقتضیات زندگی قبیلهای دوران داوران باز میگردد. از این جملهاند قانون " چشم در برابر چشم " و سنگسار که برای جلوگیری از خونخواهیهای وحشیانهی قبیلهای وضع شد. با ورود به دوران شهر نشینی و طی رفورم اساسی دینی یهودیان در نزدیک دو هزار سال پیش، این قوانین، منسوخ اعلام شده است. در دوران باستان، اگر فردی موجب نقص عضو کسی میشده، نه تنها خود او بلکه خانواده و قبیلهاش در خطر قتل عام توسط قبیلهی دیگر قرار میگرفت. قانون موسی قصد جلوگیری از این قساوتها و برقراری مسئولیت فردی و تناسب شدت مجازات با شدت جرم را داشته است. سنگسار مجرم، باقی قبیله و افراد و کودکان را از قربانی شدن نجات میداده است. به جای آن که افراد قبیلهی مقابل، هر یک، فردی از قبیلهی شخص مجرم را بکشند، در مجازات جمعی یک نفر شرکت میکردهاند. این قوانین قبیلهای در اکثر نقاط دنیا شباهت داشتهاند و برخاسته از ارتباط ارگانیک و خویشاوندی میان اعضای قبیله است. بنا به تحلیل کارل پوپر، در قبیله، هر نفر، نه یک فرد بلکه عضوی از قبیله به شمار میرفت. خطای فرد به پای قبیله گذاشته میشد. داوران را میتوان سامان اجتماعی خروج از دوران قبیلهای و ورود به دوران شهرنشینی دانست.
بعدها با پادشاهی داوود و سلیمان، زنجیرهی ایمان- پول- اقتدار مذهبی- قدرت حکومتی، به تدریج در سرزمین یهودا شکل گرفت. سلیمان در ۸۰۰ قبل از میلاد، اجبار مذهبی و دین رسمی را در امپراتوری خود برقرار نساخت. او چون در کار تجارت از چین تا سرزمین بربرها بود، مناسبات دوستانهای با ملل دیگر داشت. بنا به کتاب پادشاهان، همسران سلیمان که پیرو آیینهای غیر یکتا پرستی محلی و مصری بودند، در کنار کاخ او معبدهای خود را بنا کرده بودند و اعتراض کوهن گادولها بینتیجه بود. کوهن گادولهای معبد با وجود شکلگیری اقتدار مذهبی، از دخالت در حکومت محروم بودند. نهاد دینی از زمان سلیمان و با ساختن معبد اول یهودیان، به اقتدار دینی تبدیل شد، ولی قانون دینی زیر مجموعهی قانون حکومتی بود و نه بر عکس.
امپراتوری سلیمان پس از او پاره پاره شد و دو حکومت در شمال و جنوب تشکیل شد که به ترتیب سامره و یهودا نام داشتند. چهرههای فکری و معنوی برجستهی این دوران، مانند عاموس نبی، یشعیای نبی، الیاهوی نبی و یرمیای نبی بودند. آنان بقایای بعل پرستی را به انتقاد گرفتند و خدا را خدای جهانی و نه قبیلهای اعلام کردند. آنها افزون بر ایجاد تحول فلسفی و الهیاتی، منتقدان آتشین گوی اجتماعی و خواهان عدالت اجتماعی، تعدیل ثروت و رسیدگی به فقیران و احیاء معنوی – روحانی بودند. برتراند راسل و ویل دورانت و تاریخ نگاران دیگر، آنها را سوسیالیستهای دوران باستان مینامند. یک علت ظهور این انبیاء، فساد رو به رشد حکومتی و ترجمان پول/کالاهای سرازیر شده به معبد به اقتدار دینی و قدرت حکومتی بود. انبیاء، خواستار رسیدگی اجتماع به تودهی وسیع تهیدستان و بی پناهان بودند، اما کارکرد معبد که میبایست کمک رسان مردم توسط هدیههای ایمانی جماعت باشد، عوض شده و به خدمت دربست حکومت در آمده بود. از سامان جامعهی مدنی باستانی که در بیابان شکل گرفته بود، چیزی باقی نماند. یرمیای نبی به غل و زنجیر حکومتی کشیده شد. این وضع چندان نپایید. پادشاه آشور، سارگون دوم در ۷۲۲ قبل از میلاد، شمال را تسخیر کرد. بخت النصر، پادشاه بابل، در سال ۵۷۶ قبل از میلاد، به اورشلیم حمله کرد، معبد اول را ویران ساخت و خاندان سلطنتی و ثروتمندان را به اسارت بابل برد و تهیدستان را یا کشت و یا در خرابههای معبد، سرگردان به جا گذاشت.
در جوامع زرتشتی تا پیش از ساسانیان مدارای مذهبی با همهی آیینها و مذاهب امپراتوری برقرار بوده و اقتدار دینی شکل نگرفته بود. کوروش در منشور آزادی ملل، دستور آزادی یهودیان از بابل و بازگشت به سرزمین خو د را اعلام کرد و جانشینان او از جمله داریوش که تا پیش از حملهی اسکندر، اورشلیم را به عنوان یکی از ساتراپ نشینهای هخامنشی اداره میکردند، مقدمات عملی ساختن معبد دوم یهودیان را فراهم کردند. معبد در این دوره و پس از حملهی اسکندر و تسخیر اورشلیم در ۳۳۱ قبل از میلاد، زنجیرهی مورد بحث ما را از ترجمان ایمان دینی به پول/کالا و سامان مدنی طی کرد ولی، به مرحلهی حکومت دینی نرسید. زیرا، اساسأ سرزمین، زیر فرمان یونانیان و سپس رومیها بود. این که این جامعهی مدنی باستانی حول محور ایمان دینی تا چه حد در ترجمان ایمان به قدرت مالی و سپس رسیدگی به مردم موفق بود، نیاز مند تحلیل تاریخی دورهها و ابعاد گوناگون آن است که به اختصار شرح میدهم.
فرمانروایان یونانی حاکم بر سرزمین، از خاندان پتالمی بودند که به مدارای مذهبی مشهورند و حتی در دوران آنها تورات به زبان یونانی ترجمه شد. پتالمی یا بطلمیوس و سلوکوس، دو جانشین اسکندر بودند که شیوهی کشورداری اولی مدارا آمیز و دومی سرکوب گرانه بود. با تسلط سلوکیان یونانی بر سرزمین در ۱۹۸ قبل از میلاد، به دنبال عدم مدارا با یهودیان، قیام مکابی شکل گرفت. واژهی مکابی شعار قیام بود که از ترکیب حروف اول یکی از آیههای تورات درست شده بود: "چه کسی از قدرتمندان همسان خداست " یا " میکاموخا بعِلیم ادونای ". این قیام مردمی به رهبری برادران کشاورز خشمونائیم، آنتیوکوس، سردار یونانی را که چند روز معبد دوم را تسخیر کرده و در آن خوک کشته بود، شکست داد. مدت کوتاهی حکومت مستقل یهودیان در قالب سلطنت خاندان خشمونائیم، شکل گرفت. دز این دوران کوتاه، پیش از رخ دادن ترجمان کامل اقتدار مذهبی به قدرت حکومتی، حملهی امپراتوری رم رخ داد و پادشاه نیمه رمی- نیمه یهودی به نام هرود توسط رومیان نسب شد.
از زمان اسارت بابل و دور ماندن یهودیان از معبد، تحول بزرگی در الهیات آنها پدید آمده بود. فکرت معبود از اسارت معبد بیرون آمده و نهاد نیایشگاه یا کنیسا و به زبان عبری کنِسِت، اختراع شده بود که معادلی باستانی برای جامعهی مدنی بود. این نهاد، مرکز چند منظورهی نیایش، امور خیریه، مسائل داخلی، سواد آموزی و آموزش دینی برای همهی افراد صرفنظر از موقعیت طبقاتی بود. هدیه و فدیه و قربانی به معبد جای خود را به نیایش و صدقه داد. این نهاد در بابل و دیگر مراکز پراکندگی، جلوی دراز کردن دست نیاز افراد ضعیف جامعهی در تبعید به سوی اسیر کنندگان و به بردگی رفتن افراد را میگرفت.
در عین حال، گرایش کنیسایی در مقابل گرایش معبدی، الهیات یهود را از تفسیر لفظی متن مقدس و خشک اندیشی بازداشت. این گرایش به پروشیم ( یا فریسیان) معروف شد که در لفظ به معنای تفسیر گران است. تاریخ نگارانی چون مکس دایمونت وهاینریش گریتز، نهاد کنیسا را دنبالهی سنت فکری انبیاء و بزرگ ترین دستاورد یهودیان برای اندیشه و سامان داخلی مردم خود میدانند. این اختراع، مدل باستانی دیگر جامعهی مدنی بود که ترجمان ایمان به پول/کالا را به خدمت منافع جماعت در آورد. این کارکرد مترقی، گرایش الهیاتی خاص خود را نیز پیگیری کرد که فیلسوفان و متفکران نام آوری چون فیلون اسکندرانی، هیلل، اریستوبولوس و اُنکلوس از آن برخاستند و هرمنوتیک متن مقدس را پایه گذاری کردند. شرح مفصل این دیدگاهها را در تألیف خود که در سال ۲۰۰۰ به نام نیایشگاه در تاریخ فلسفه در تهران توسط نشر ویدا منتشر شد داده و خوانندگان را به آن رجوع میدهم.
نویسندگان تلمودی که هیلل از جملهی آنها بود، لغو قوانین سنگسار و قصاصهای جسمانی را برای همیشه وارد بدنهی شرع کردند و برای مجازاتهای دیگری که با روح انسان دوستی تضاد داشت، معادلهای نقدی و کالایی تعیین کردند که از آن پس همهی جوامع یهودی دنیا به اجرا در آوردند. ربی شیمون بریوحای، عارف قبالایی قرن اول، که خود از ربیهای تلمودی بود، در کتاب زوهر، به تأویل عرفانی و باطنی مجازاتهای سنگسار، سوزاندن، و قطعه قطعه کردن پرداخت و آنها را استعارههایی برای بیان عذاب روح انسان و شرمندگی او در بدی کردن به همنوع تفسیر کرد. او اعلام داشت که هر کس به تفسیر لفظی توراه بپردازد، دیوانه است!
وحشت و دشمنی کلیسای تفتیش عقاید از تلمود و زوهر، به دلیل رفورم قطعی آنها در الهیات یهود بود. این نفرت، به ادبیات آنتی سمیت دوران مدرن نیز راه یافت. ولی فیلسوفان پُست مدرن از جمله تئودور آدورنو، دیالک تیک روشنگری، امانوئل لویناس در چهار درس تلمودی، اریش فروم در دربارهی آزادی و مارتین بوبر در اغلب آثار خود این توهم را تا حدی زدودند. امانوئل لویناس به نقل از بخش سنهدرین تلمود، دشوار ساختن صدور مجازات اعدام توسط سنهدرین بزرگ یا محکمهی شرع را شرح داد.
سنهدرین در مورد صدور حکم اعدام بسیار محتاط بود. اگر سنهدرین کوچک بیست و سه نفره، دوازده رأی مثبت و یازده رأی منفی به اعدام کسی میدادند، آن گاه، دو نفر از دانشجویان الهیات و شرع که در ردیف جلو مینشستند تا مبادا زیر تأثیر رأی استادان خود قرار گیرند، برای رأی دادن فرا خوانده میشدند. اگر یکی از آنها به مرگ و یکی به زندگی محکوم رأی میداد، باز دو دانشجوی دیگر برگزیده میشدند. در صورت لزوم تا رقم شرکت کنندگان یک سنهدرین بزرگ یعنی هفتاد و یک نفر و یکی کمتر از معادل عددی اسم اعظم خدا یعنی هفتاد و دو، برگزیده میشدند. اگر در انتها تفاوت رأی یکی بود، محکوم از اعدام نجات مییافت. در بخش سنهدرین تلمود آمده است که سنهدرینی که در یک سال، یک حکم اعدام صادر کند، قابل اعتماد نیست. تلمود هم تفسیر تورات و هم قوانین آن را مطابق زندگی شهری جمعبندی کرد که از ابتدای هزارهی اول تا امروز، برای همهی جوامع یهودی، متن اساسی شرع به شمار میرود. خواندن تورات به مضامین اخلاقی و عرفانی و نیایشی اختصاص یافت. با این شرح در زمینهی گرایش کنیسایی و تفسیر گرایی، تاریخ زنجیرهی مورد بحث را در جوامع یهودی پی میگیریم.
کشتار دو هزار فریسی درون معبد دوم توسط هرود، موجب قدرت گرفتن گرایش معبدی و خشک اندیش صدوقیان شد. هرود اعضای سنهدرین را کشت و سنهدرینی ساختگی و دست نشانده از خشک اندیشان معبدی تعیین کرد. فرقهی مقابل فریسیها، یعنی صدوقیان معتقد به تفسیر لفظی تورات و اجرای آیینهای وسواسی و بیمعنا در معبد بودند.
در دوران هرود، عایق جامعهی مدنی میان ایمان- پول/کالا از سویی و اقتدار مذهبی از سوی دیگر، یکسره از بین رفت. صدوقیان که نسل در نسل اداره کنندهی معبد بودند، به تدریج دچار فساد شده و با زیر پا گذاشتن قانون موسی در بارهی ممنوعیت مالکیت زمین برای خادمان معبد، ثروت و قدرت کسب کرده بودند. آنها درآمد معبد را صرف امور عام المنفعه نمیکردند. این نقش را کنیساها داشتند و به عنوان مراکز خیریه و سواد آموزی و آموزش مذهبی با هدایای اندکی در مقایسه با عایدات معبد اداره میشدند.
هرود و رومیان در سال ۳۰ میلادی به کمک همین گروه دست نشانده، دستور قتل عیسی ناصری را دادند. عیسی ناصری (حضرت عیسی) یهودی تفسیرگری بود که در کنیساهای تهیدستان وعظ میکرد. او در عین حال در میان فرقهی یهودیان قبالایی به نام ایسیها پرورش یافته و در اثر رسیدن به مراتب بالا تزکیهی نفس به رموز شفای بیماران دست یافته بود. انتقاد تند او به والیان معبد که آن را به کبوتر دانی و محل فروش گوسفند قربانی تبدیل کرده ولی از رسیدگی به تهیدستان خو داری میکردند، از گرایش پروشیم او بر میخاست و یاد آور انبیاء تند گوی پیش از خرابی معبد اول بود. فریسیان تنها در ادعای ماشیح بودن او بحث داشتند، زیرا آنها گرایش خردگرا داشتند و با تفسیرهای عرفانی برای تودهی مردم موافق نبودند. در انجیلها که توسط حواریون عیسی نوشته شد، صدوقیان و فریسیان به یکسان و بدون شرح دقیق انتقاد میشوند. به صلیب کشیده شدن عیسی ناصری توسط رومیان و به دخالت هرود، یکی از دلخراشترین رویدادهای تاریخ اندیشه است که در واقع، ریشه در مخدوش شدن زنجیرهی مورد بحث ما دارد.
گرایش تلمودی و هرمنوتیک متن مقدس در مراکز مردمی شکل گرفت. سردمداران این گرایش از جایگاه روحانی خود امرار معاش نمیکردند. در میان چهرههای معروف آنان، هیزم شکن، قبر کن، کفاش یافت میشد. ریاست مسند قضات سنهدرین به نام هیلل که در تاریخ فلسفهی جهان نامی شناخته شده است، برای این مسند پولی دریافت نمیکرد و زندگی خود را از راه تدریس ریاضیات و نجوم به فرزندان اشراف میگذراند. هیلل در قرن اول میلادی، اصل کمک خیریه را در این جمله خلاصه کرد: « اگر من به فکر خود نباشم، چه کسی به فکر من باشد؟ و اگر تنها به فکر خود باشم، چه فرقی با حیوان دارم؟ ». ربیهای تلمودی در تقابل با خشک اندیشی صدوقیان معبد، ساز و کار مدنی خاص خود را برای یاری فقیران و درماندگان شکل داده بودند که تلمود، تصویر کامل آن را ارائه میدهد. از جمله است روایت جمع آوری اعانه توسط ربی اکیوا، روحانی و عارف قبالایی که عاقبت توسط رومیان زنده در آتش سوزانده و پوست کنده شد.
حکایت چنین است: روزی ربی اکیوا به سراغ ربی دیگری رفت که شهرتی منفی در زمینهی کمک خیریه داشت و به او گفت که یک آبادی پیدا کرده به قیمت پانصد سکه که خیلی میارزد و عواید سرشار دارد. ربی خسیس به طمع افتاد و یک کیسه سکهی طلا به ربی اکیوا داد تا آبادی را برای او بخرد. ربی اکیوا همهی پول را برد و میان فقیران تقسیم کرد. وقتی ربی خسیس، سراغ سند آبادی را گرفت، پاسخ داد: آبادی که برای تو خریدم، در عالم باقی ست و آن جا که بروی، از عواید آن سود بسیار خواهی برد!
پس از پراکندکی معبد دوم و دیاسپورای دوم یهودیان، سنت کنیسایی برای ادارهی داخلی جوامع و امور خیریه به کمک آنان آمد. آنها که در همهی نقاط عالم پراکنده شده و جز در سرزمینهای اسلامی و غیر از مقاطع استثنایی در غرب، درون جوامعی با رفتار خصمانه میزیستند، بقای خود را از راه همین سامان حفظ کردند.
مدل پیشنهادی مناسبت زنجیرهای ایمان- پول- اقتدار مذهبی- قدرت حکومتی را در فرصتهای دیگر در مورد تاریخ ادیانی که با آنها آشنایی دارم به بحث خواهم گذاشت. مسلمأ متخصصان تاریخ جوامع اسلامی و از جمله آقای کدیور در بررسیهای مشابه از تاریخ جوامع مسلمان، حرفهای بسیار برای گفتن دارند.
۱۰ سپتامبر ۲۰۱۰
پایان
No comments:
Post a Comment