آغاز روند همگرایی
پس از رخداد ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ به تدریج زمینه های تجدید رابطه و آغاز روند همگرایی میان ایران و اسرائیل، فراهم گردید. دو کشور به دلیل داشتن دو جهتگیری مشترک در سیاست خارجی و امنیت ملی، دارای انگیزه برای نزدیکی هرچه بیشتر با یکدیگر بودند.
- اتحاد با بلوک غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا و مخالفت با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و اقمارش.
- مقابله با ناسیونالیسم رادیکال عرب به سرکردگی “جمال عبدالناصر” رهبر مصر.
گرایشات دوجانبه و ویژه ایران و اسرائیل که روند همگرایی را تسریع می بخشید نیز در واقع معلول دو علت بالا بود.در سالهای دهه ۱۹۵۰ میلادی (۱۳۳۰ خورشیدی) ارائه دکترین “میثاق حاشیه ای” توسط “بن گوریون” نخست وزیر اسرائیل و اتخاذ رویکرد “ناسیونالیسم مثبت” در سیاست خارجی توسط محمدرضاشاه پهلوی، روند همگرایی میان دو کشور را سرعت بخشید. بر اساس دکترین میثاق حاشیه ای بن گوریون،اسرائیل باید تلاش می نمود که که خود را از انزوای منطقه ای که اعراب برایش ایجاد کرده بودند رهانیده و با کشورهای پیرامون جهان عرب یعنی ایران، ترکیه و اتیوپی که در سیاست خارجی نیز با اسرائیل همسویی داشتند، ارتباط برقرار کند. از سوی دیگر نیز سیاست ناسیونالیسم مثبت شاه بر دو رکن اساسی “تساهل مذهبی” و “حفظ منافع ملی” بنا نهاده شده بود. ناسیونالیسم مثبت شاه در راستای حفظ منافع ملی ایجاب میکرد که روابط با هر کشوری که به نوعی در تامین منافع ملی موثر واقع می شد، برقرار گردد.
به این ترتیب بود که دو کشور علاقه مند به برقراری مجدد روابط بودند. در همین راستا وزارت امور خارجه ایران در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۳۸ خورشیدی (۱۲ دسامبر ۱۹۵۹ میلادی) نخستین نماینده غیر رسمی ایران را به منظور اداره امور کنسولی مربوط به ایران در سفارت سوئیس (که حافظ منافع ایران در اسرائیل بود) به اسرائیل اعزام داشت. اما شاه در مصابحه ای با “عبدالرحمان فرامرزی” مدیر روزنامه کیهان به تاریخ ۲ امرداد ۱۳۳۹ خورشیدی ( ۲۴ ژوئیه ۱۹۶۰) به طور رسمی آغاز روابط ایران و اسرائیل را اعلام نمود. وی در پاسخ به پرسشی که صحت خبر برقراری روابط دو کشور ایران و اسرائیل را جویا گشته بود، اظهار داشت: «این شناسایی سابقا صورت گرفته بود و امر تازه ای نیست منتهی روی جریانات روز و شاید هم به لحاظ صرفه جویی، چند سال پیش نماینده ما از اسرائیل احضار شده بود و هنوز هم برنگشته است. ولی این موضوع شناسایی چیز تازه ای نیست.»
اما اتحادیه عرب در واکنشی تند اقدام ایران را غیر دوستانه خواند. اعلام رسمی روابط ایران و اسرائیل به قطع مناسبات سیاسی ایران با جمهوری متحده عربی مصر در ۲۶ ژوئیه ۱۹۶۰ میلادی (۴ امرداد ۱۳۳۹ خورشیدی) انجامید. دولت ایران نیز متقابلا اقدامات ناصر را ناشی از توطئه ای با اهداف و نیات توسعه طلبانه در منطقه قلمداد کرد و این نکته را یادآور شد که ایران در جریان بحران سوئز و موضوعات مطروحه در سازمانهای بین المللی همواره جانب اعراب را نگه داشته است. “عباس آرام” وزیر امور خارجه وقت ایران نیز در یک مصاحبه مطبوعاتی در ۵ امرداد (۲۷ ژوئیه) که کلیه سفرای کشورهای عربی و اسلامی نیز به آن فراخوانده شده بودند، دو سند را به حاضران ارائه داد. سند نخست متن نامه ای بود که دولت ایران در تاریخ ۱۶ مارس ۱۹۵۰ خطاب به “موشه شارت” وزیر امور خارجه وقت اسرائیل ارسال و به موجب آن دولت اسرائیل را به صورت دوفاکتو به رسمیت شناخته شده بود. سند دوم متن تلگرافی بود که در سال ۱۹۵۱ از سوی باقر کاظمی وزیر امور خارجه کابینه مصدق به سفارتخانه های ایران در کشورهای مسلمان مخابره شده بود و در آن قید گشته بود که ایران کنسولگری خود را در بیت المقدس تعطیل کرده و دولت اسرائیل را به طور دوژوره به رسمیت نخواهد شناخت و این اقدام را به خاطر رضایت دولتهای اسلامی انجام داده است. اما در این تلگراف تصریح شده بود که شناسایی دوفاکتو همچنان به قوت خود باقیست. اظهارات آرام تا اندازه زیادی توانست که تبلیغات ناصر را در میان دولتهای اسلامی و عربی خنثی کند و میان دولتهای عرب شکاف ایجاد کند.
همکاری های مشترک
پس از برقراری مجدد روابط ایران و اسرائیل همکاریهای مشترکی را در زمینه های مختلفی آغاز کردند که عبارت بودند از:
۱.همکاریهای مشترک نظامی، امنیتی و اطلاعاتی که شامل مواردی چون استفاده از تجارب اطلاعاتی و برنامه های آموزشی موساد برای ساواک ایران بود. همچنین موساد اجازه یافت که پایگاههای استراق سمع الکترونیک در سه نقطه از نوار مرزی ایران با عراق در خوزستان، ایلام و کردستان بنا کند. از کلیه اطلاعات جمع آوری شده توسط این پایگاه همواره یک نسخه به اداره دوم ساواک (اداره کسب اطلاعات خارجی) و یک نسخه نیز به اسرائیل ارسال می گردید. در صورت لزوم اعضای اتحادیه های نظامی ناتو و سنتو نیز از اطلاعات به دست آمده بهره مند می شدند. پایگاههای برون مرزی اسرائیل در ایران الگوی مناسبی برای پایگاههای برون مرزی ساواک که فعالیتهای مشابهی را در نوار مرزی عراق صورت می دادند، به شمار می آمد. این همکاری ها برای ایران دستاورد های داشت که کشف توطئه عراق برای ایجاد آشوب در خوزستان و تاسیس یک جمهوری مستقل عربی در آن ناحیه، یک نمونه از آن بود. تشکیلات برون مرزی ایران و اسرائیل هرگونه تحریکات تجزیه طلبانه و خرابکارانه را در خوزستان که جملگی از طرف رژیم عراق ساماندهی می شد، زیر نظر داشتند. پس از کودتای “عبدالسلام عارف” در فوریه ۱۹۶۳ (بهمن ۱۳۴۱) اقدامات ضد ایرانی عراقی ها افزایش یافت. عارف مصمم بود که با ایجاد تشکیلاتی از اعراب بومی در استان خوزستان، آنان را بر علیه حکومت شاه ایران بشوراند. وی در همین راستا “محی الدین ناصر” از مقامات بلندپایه شرکت ملی نفت ایران را در راس حزبی به نام “لتحریر العربی” قرار داد و او را به عراق دعوت کرده و با مقادیر قابل توجهی پول و اسلحه به خوزستان فرستاد. هنگامی که توطئه کشف شد، شاه خواستار آن بود که تمامی توطئه گران فورا بازداشت شوند ولی این اقدام به توصیه اسرائیلیها تا زمان آغاز عملیات که منجر به تکمیل شواهد و مدارک جرم گردد به تعویق افتاد. پس از بازداشت توطئه گران، ناصر و دو همدستش اعدام و سایرین به زندانهای بلند مدت محکوم شدند. اسرائیلیها پس از تکمیل شبکه های خود، پایگاههایشان در ایران را تا حدود سالهای ۴۶ – ۱۳۴۵ خورشیدی (۱۹۶۷ میلادی) برچیده و هدایت شبکه هایشان را از اسرائیل بر عهده گرفتند.
نمونه دیگری از همکاریها، همکاری دو کشور در تجهیز کردهای عراقی به رهبری “ملا مصطفی بارزانی” بر علیه حکومت عراق بود. افسران آموزش دیده ساواک و موساد، کردهای عراقی را از پشتیبانی آموزشی، تسلیحاتی، تدارکاتی و لجستیکی بهره مند می ساختند. ارسال این کمکها پس از دیدار ماموران دو سازمان با بارزانی در سال ۱۹۶۳ میلادی ( ۱۳۴۲ خورشیدی) از راه مرز ایران آغاز گردید و اولین دوره آموزشی افسران کرد در سال ۱۹۶۵ در کوههای کردستان و توسط افسران اسرائیلی برگزار شد. اسرائیل پس از موفقیت در جنگ شش روزه سلاحهای روسی به غنیمت گرفته شده از ارتشهای مصر و روسیه را در اختیار کردها قرار داد و همچنین ماهانه ۵۰۰ هزار دلار نیز به صورت کمک مالی به کردهای بارزانی می پرداخت. همزمان دولت شاهنشاهی ایران نیز سالانه ده ها میلیون تومان از محل هزینه های سری ساواک در اختیار کردهای عراقی می گذاشت. ایران همچنین بیش از یکصد نوع توپخانه صحرایی، موشکهای ضد تانک و موشکهای سام را برای نیروهای بارزانی ارسال نمود. یک فرستنده قوی نیز توسط ساواک در منطقه نصب شده بود که از آن در جهت مقاصد تبلیغاتی استفاده می شد. علاوه بر این بارزانی از پوشش حفاظتی توپخانه ایران و نیز حضور مخفی تکاوران ایرانی در میان نیروهایش بهره مند بود. اما پس از امضای موافقتنامه الجزایر در سال ۱۹۷۵ میلادی میان شاه و صدام حسین که منجر به تنش زدایی از روابط ایران و عراق شد، دولت ایران دست از پشتیبانی از کردهای عراقی کشید و با قطع حمایتهای ایران، بارزانی مقهور نیروهای عراقی شده و به همراه حدود ۶۰۰ هزار نفر از نیروهایش به ایران پناهنده شد.
امضای توافقنامه الجزایر میان ایران و عراق، بر خلاف منافع سیاسی اسرائیل بود که خواستار بی ثباتی در روابط ایران با اعراب بود. “اسحاق رابین” نخست وزیر اسرائیل برای کسب توضیحات بیشتر از شاه به تهران آمد. از نظر اسرائیلیها بی اطلاعی آنها از تصمیم شاه برای صلح با عراق، نشانگر این بود که روابط ایران با دولت یهود بیشتر مصلحتی است تا ضروری. بسته شدن نوار مرزی ایران و عراق به روی معارضین کرد،ضربه محکمی به منافع اسرائیل بود زیرا این کشور را از تنها راه دسترسی به مناطق داخلی عراق محروم می نمود. این موضوع مقامات اسرائیلی را با یک پرسش اصلی مواجه ساخت مبنی بر اینکه آیا تفکر استراتژیک سنتی مبتنی بر اینکه اسرائیل موجب سرگرمی ناسیونالیسم توسعه طلب و مهاجم عرب است، جاذبه اش را برای ایران از دست داده است؟ پاسخ شاه در این باره به “یوری لوبرانی” سفیر اسرائیل در ایران چنین بود: «ایران مورد تهاجم عراق قرار خواهد گرفت. بحث بر سر احتمال این حمله نیست، بلکه بر سر وقت حمله است.» شاه سپس لوبرانی را مطمئن ساخته بود که توافق الجزایر در واقع بازتاب نیاز او برای به تعویق انداختن و خنثی کردن فتیله وقوع یک جنگ پر احتراق بین دو کشور بوده است.
۲. همکاریهای مشترک فنی و اقتصادی ایران و اسرائیل که به ویژه در امور مربوط به کشاورزی در جریان بود. کامیابی اسرائیلیها در تبدیل زمینهای لم یزرع فلسطین به مناطق حاصلخیز، شاه را متقاعد کرده بود که از خلال روابط با اسرائیل بتواند از کمک کارشناسان اسرائیلی در اجرای طرح اصلاحات ارضی و توسعه کشاورزی ایران بهره مند شود. برای اسرائیل نیز این همکاریها سرآغاز مناسبی برای تحکیم روابط و تحقق دکترین میثاق منطقه ای به شمار می رفت. زلزله هولناک قزوین در سال ۱۳۴۱ خورشیدی (۱۹۶۲ میلادی) سرآغاز این همکاریها گردید. شرکت اسرائیلی “تاهال” در مناقصه بازسازی مناطق زلزله زده برنده شد و به عنوان مجری پروژه شروع به کار نمود. اسرائیلیها در خلال این طرح به آموزش کارشناسان ایرانی در زمینه کشاورزی و توسعه روستایی نیز مشغول شدند و این طرح نیز در پایان نتایج چشمگیری را در بر داشت. برای نمونه با افزایش چاههای حفر شده از ۹۵ حلقه به ۲۷۲ حلقه، مناطق تحت پوشش آبیاری از ۲۶۰۰ هکتار به ۲۳ هزار هکتار افزایش یافت. حجم مبادلات ایران و اسرائیل به این ترتیب تا پایان دهه ۱۹۶۰ میلادی( ۱۳۴۰ خورشیدی) به رقمی بالغ بر حدود ۲۵۰ میلیون دلار در سال رسید که رقم چشمگیری بوده است.
جنبه دیگری از همکاریهای فنی و اقتصادی ایران و اسرائیل، همکاریهای نفتی بوده است. این همکاریها به ایران این امکان را می داد که از نفوذ صهیونیستها در آمریکا جهت پذیرش تقاضاهای تسلیحاتی و مالی بهره مند گردد. همچنین ایران نفت خود را در قبال خرید برخی تجهیزات و تسلیحات مدرن نظامی و بهره گیری از تخصصهای مختلف اسرائیل، به آن کشور تحویل می داد. با تحریم نفتی کشورهای عربی علیه اسرائیل، ایران به صورت بزرگترین منبع تامین کننده نفت اسرائیل درآمد به طوری که در سال ۱۹۷۶ میلادی (۱۳۵۵ خورشیدی) اسرائیل ۷۵% نیاز داخلی خود را از ایران تامین می کرد. وجود نفتکشهای بسیار در پایانه های نفتی ایران در خلیج پارس این امکان را در اختیار اسرائیل قرار می داد تا به شکلی مخفیانه نفتکشهای خود را برای دریافت نفت از ایران گسیل دارد. روابط نفتی ایران و اسرائیل از سال ۱۹۵۹ میلادی که دو کشور، شرکت مختلطی به نام “ترانس آزیاتیک” را تاسیس نمودند، گسترش یافته بود. چندی بعد اسرائیلیها تصمیم گرفتند که با احداث خط لوله ایلات – اشکلون در خاک خودشان، جریان توزیع نفت را در کشورشان به صرفه تر کنند. این تصمیم با استقبال شاه ایران مواجه شد و این خط لوله با سرمایه گزاری مشترک و ۵۰ به ۵۰ شرکت ملی نفت ایران و اسرائیل در ژوئن ۱۹۶۸ ( خرداد ۱۳۴۷) طی یک پروژه ۱۵۰ میلیون دلاری آغاز و در فوریه ۱۹۷۰ ( بهمن ۱۳۴۸) به پایان رسید. انگیزه ایران از شرکت در این پروژه، دریافت سود مشارکت از اسرائیلیها و ایجاد مسیری مناسب تر برای صادرات نفت خام به کشورهای اروپای شرقی، و به ویژه رومانی بود. این مشارکت علی رغم تلاشی که در جهت محرمانه نگاه داشتن آن صورت پذیرفت، برملا گردید و اعتراض کشورهای عرب را در بر داشت. در واقع روابط نفتی ایران و اسرائیل، همواره جنبه محرمانه داشت و در صورتهای فروش شرکت ملی نفت ایران هرگز از اسرائیل نام برده نمی شد و به جای آن از شرکتهای ساختگی که توسط این کشور به منظور خرید نفت ایران درست شده بودند، اشاره می شد.
No comments:
Post a Comment