2.28.2011





چندی است دلم یک دله با فتنه گران است
به انتخاب الف صاد شادمهر
 بخشی از شعری را که دکتر مصطفی بادکوبه ئی در باره درد وطن و وطنخواهان نوشته اند را در اینجا میخوانیم و در ویدیوی زیر متن کامل انرا نیز از زبان خود استاد خواهیم شنید 
 
دیروز چو حلقوم ندا غرقه خون شد 
فردا به خدا روز ندای همگان است
دیدیدیم به دنبال هوی و هوس شیخ
هر لحطه فرامین خدا در نوسان است
ما را چه به بدبختی لبنان و فلسطین
جائی که وطن یکسره در اه و فغان است
 ای غره به همدردی با غزه و اعراب
ان کرد و بلوچ است که در غصه نان است



خاک عالم بر سرم

از هادی خورسندی
به انتخاب فریدون سلوکی

انقلابی کردم و شد غرق ماتم کشورم 
 خاک عالم بر سرم
تازه فهمیدم بلانسبت که خیلی هم خرم 
 خاک عالم بر سرم
همچو مرغی پر کشیدم از قفس، جان خودم
 حال آسوده شدم !!
هم قفس شد تنگتر، هم کنده شد بال و پرم
 خاک عالم بر سرم
حکم کردندم بگویم «مرگ بر شاه» آن زمان 
گفتم و کردم فغان
شاه مرد و من به مرگ خویشتن هم حاضرم
 خاک عالم بر سرم
حکم کردندم بگو «الله اکبر» روی بام 
 رفتم و گفتم مدام
حال بی «الله» مانده، زیر بار اکبرم
 خاک عالم بر سرم
گفت آقا: "ضد آمریکا" بده دائم شعار 
. هی زدم آنرا هوار
گفت خود پنهان به آمریکا که: "لاکن نوکرم!" !
 خاک عالم بر سرم
عدهای قاتل، رئیسجمهور یا رهبر شدند 
 صاحب کشور شدند
این میان من ملتم یا امتم یا منترم
 خاک عالم بر سرم
چون رئیسجمهور را بینم، بیفتم در عذاب 
 میکنم خود را خراب
همچنین زهرهترک از دیدن آن رهبرم 
 خاک عالم بر سرم
مالک ِپائین اندامم، فقیه حاضر است 
 چارچشمی ناظر است
هم به شورتم کار دارد، هم به وضع بسترم 
 خاک عالم بر سرم
گفته آقا عشقبازی نیست بعد از این مجاز 
 من که دارم اعتراض
پس تحصن کردهام زیر پتو با دلبرم!
 خاک عالم بر سرم
ای که پرسی روزگارم غرق وحشت یا غم است؟
 وحشت و غم باهم است
خشتک خیسم ببین، بنگر به چشمان ترم 
 خاک عالم بر سرم




*************
اسمال اقا  سیبیل سیا 
چشم بادومی پاشنه طلا
به انتخاب ملکا دانش






داستان مریض و پزشک
به انتخاب فریدون سلوکی







مریض
آقای دکتر،دستم به دامن روپوشت ،
به دادم برس، یه مشکلی دارم كه نگو
ونپرس! زنم از صبح که بیدار می شه
 ازم سکس می خواد، توتخت، تو
 آشپزخونه،توحموم،وقتي خبر
 مرگم دارم سريال يا فوتبال 
مي بينم،قبل و بعد از خرید،بعد از
 مهمونی،توي ماشين،صبح علي الطلوع.
حتي بعضي وقتا،سروكله ش تو اتاق
 محل كارم هم پيدا میشه، 
خلاصه که ذله شدم
 قربونت برم بگو چه کار کنم دکتر ..... ؟ 

دکتر 

هیچی خفه شو برو خونه! 

اخه مرتیکه عوضی، تو اومدی
 نسخه بگیری یا اومدی
کون ما رو بسوزونی




*************









تماشای ویدیوی زیر را به همه توصیه میکنیم





چشم بر هم بگذاریم اگر فردایمان نه، پس فردایمان دیگر  هیچیک نخواهیم توانست بدون استفاده از دستگاههای ارتباطی و در رأس انان کامپیوتر که هر روزه بطور معجزه اسائی سرعت تکنولوژی های انان متحول تر و پیشرفته تر میگردند نفس بکشیم ! این اعجوبه زمان قادر است که ما را به دیگران که هیچ ! حتی به خودمان نیز بهتر بشناساند. 
به انتخاب ژزف اشوری
رضا / ژاپن
 مستکبران جهانی حق جمهوری اسلامی
  در این رشته مهم را نیز بالا کشیده اند
تنه نزن / خبر را خواندیم و دیدیم که مانند همیشه مستکبران و زورگویان جهانی و در راس انان اسرائیل و امریکا با اعمال نفوذ در تصمیم گیریهای داوران سازمان ملل متحد، جمهوری اسلام ناب محمدی را که در بین ۴۰۰/۰۰۰ شرکت  کننده مقام اول را احراز کرده بوده بعد از سنگال و پاکستان و بنگلادش به مقام ۳/۹۹۹/۹۹۹  پائین اورده اند و دلیل هم ان بوده که در شمارش تعداد شرکت کنندگان اشتباه شده و به جای ۴ میلیون تنها ۳ میلیون و ۹۹۹ هزار و ۹۹۹ از صاحبان توالتهای عمومی در این مسابقه مهم جهانی شرکت کرده و نه بیشتر!
اصل خبر 
به گزارش برنا به نقل از فرانس۲۴ : آیا تاکنون از توالت عمومی ای استفاده کرده اید که به دلیل تمیز بودن و طراحی ویژه آن به دیگران آدرس آن را بدهید؟

این سئوالی است که شرکت آمریکایی سینتاس بر اساس آن برای انتخاب بهترین توالت عمومی جهان اقدام به برگزاری مسابقه ای جهانی کرده است.

این شرکت در اطلاعیه خود اعلام کرده که حتی اگر قصد دارید از این طریق تبلیغ رستوران، هتل یا مدرسه خودتان را بکنید، کافی است با ارسال عکسی از سرویس بهداشتی محل مورد نظرتان در این مسابقه شرکت کنید.

گفتنی است این مسابقه در شبکه های اجتماعی فیس بوک، تویتتر و یوتیوب هم صفحات ویژه ای دارد.





************
همه  راه حل ها هميشه 
در تير رس نگاه نيست . 




 به انتخاب مژگان هارونی
هنگام بازديد از يک بيمارستان روانى، از روانپزشک پرسيدم شما چطور ميفهميد که يک بيمار روانى به بسترى شدن در بيمارستان نياز دارد يا نه؟
روانپزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب ميکنيم و يک قاشق چايخورى، يک فنجان و يک سطل جلوى بيمار ميگذاريم و از او ميخواهيم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان! فهميدمآدم عادى بايد سطل را بردارد چون بزرگتر است.
روانپزشک در حالیکه به چشمان من خیره شده بود و انگار به دنبال چیزی میگشت که در انان گم کرده باشد گفت
نه! آدم عادى درپوش زير آب وان را بر ميدارد تا ابها خارج گردند... 



 راستی نگفتین ، شما ترجیح میدهید تختتان کنار پنجره باشد؟
نتیجه گیری :
1.  راه حل هميشه در گزينه هاي پيشنهادي نيست.
2.  در حل مشکل و در هنگام تصميم گيري
 هدفمان يادمان نرود . 
در حکايت فوق هدف خالي کردن آب وان است
 نه استفاده از ابزار پيشنهادي.
3.  همه  راه حل ها هميشه در تير رس نگاه نيست .
,و اگر هم هست یا ما انانرا نمیبینیم و
 یا عمدأ نمیخواهیم که انانرا ببینیم 














نمایش تاتـــــــــری به نام 
پیرمرد، جواهر فروش، دوست دختر
دوست دختر ، پیرمرد، جواهر فروش
جواهر فروش، پیرمرد، دوست دختر
در ۲ پــــــــــــــــرده
به انتخاب ژاله حکیمی

پرده اول بالا میرود
 صحنه یک غروب پنج شنبه را نمایش میدهد که یک پیرمرد موقر و موسفید در حالی که دختر جوان و زیبایی بازو به بازویش او را همراهی می کند وارد یک جواهر فروشی می شوند و بعد از سلام و احوالپرسی های ( واجباتی )  به جواهر فروش می گوید
خواهش میکنم یک انگشتر استثنائي که لیاقت این دوست دختر استثنائیم را داشته باشد برای او بیاورید

مرد جواهرفروش هم از فرصت استفاده کرده به اطرافش نگاهی می کند و انگشتر فوق العاده گرانی و زیبایی که ارزش آن ۳ ملیون دلار است را به پیرمرد و دختر جوان نشان می دهد.
در ان حال چشمان دختر جوان برقی می زند و تمام بدنش از شدت هیجان ناشی از دریافت ان هدیه گرانبها به لرزه می افتد

پیرمرد در حال دیدن انگشتر به مرد جواهرفروش می گوید : بسیار خوب ، ما این رو برمیداریم

جواهرفروش با احترام می پرسد که پول اونو چطور پرداخت می کند؟ 

پیرمرد می گوید : با چک ، ولی خب من میدونم که شما باید مطمئن بشید که تو حسابم پول هست یا نه بنابراین من این چک رو الان می نویسم و شما می تونید روزدوشنبه که بانکها باز می شن ، به بانک من تلفن بزنید و تایید اونو بگیرید و بعد از ظهر همون روز من انگشتر رو از شما می گیرم و در حالیکه هر سه رو به تماشاچیان قرار دارند و لبخندهای رضایت بر روی چهره هایشن نشسته  پرده اول پائين میاید و اکثر تماشاچیان نیز از فرصت استفاده کرده بسوی دست شوئیها هجوم میبرند
پرده دوم بالا میرود
صبح دوشنبه فرا رسیده و مرد جواهر فروش در حالی که به شدت ناراحت می باشد به پیرمرد تلفن می زند و با عصبانیت به پیرمرد می گوید : من الان حسابتون رو چک کردم اصلا نمی تونم تصور کنم که توی حسبابتون حتی یک دلار هم نیست !!! 
و پیرمرد با خونسردی جواب میدهد : متوجه هستم چی میگید ، ولی در عوضش می تونین تصور بکنین که من تو این دو سه روز چه حالی کردم03.gif ،




واقعا که بهترین روزای عمرم بودن این چند روزه

و با پایان یافتن این
 جمله پیرمرد نمایش به اتمام میرسد







پرده دوم هم پائین اورده میشود و تماشاچیان لبخند زنان به همراه پیرمرد که او نیز با انان لبخند بر لب دارد ، دوست دختر و جواهر فروش را که غمگین بر روی صحنه غیر متحرک مانده اند رابه حال خود رها کرده و پند گرفته سالن را که به تدریج تخلیه میشود بسوی مقاصدشان  ترک می کنند !



***************

شوخی « خر » عربی 
با جماعتی که به خاطر نوع دینی
 که جمهوری اسلامی انرا ارائه
داده دیگر از خدا نترسیده ولی


 از « شیر » میترسند!
به
انتخاب پرویز فاخری




No comments:

Post a Comment

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information