به انتخاب ژزف اشوری
( مسؤلیت این نوشته با فرستنده ان است )
من نمیدانم این متن را چه کسی نوشته ولی منصف اگر باشیم باید بپذیریم که راست گفته است:
|
من یک ایرانی هستم. در ایران تحصیل کردم و فعلاً در آمریکا و در ایالت فلوریدا زندگی میکنم.
خيلي دلم ميخواست چند جمله اي در جهت تمجيد از ايران و ايرانی بنويسم ولی دروغ چرا؟
کجای اين ملت افتخار دارد؟
يک مشـت متظاهر، خائن، فرصت طلب، تنبل، حق ناشناس و پُشـت هم انداز در يک منطقه از اين دنيا بنا م ايران جمع شده اند و دلشان خوش است که زمانی آدم بوده اند. به قدرت خـدا، اين سـرزمين هيچوقت موجودات با صفات بـالا را کم نداشته است.
ا ُمتی (ا ُمت = گله شتر) كه ادّعا داريم هنر نزد اوست و بس، ا ُمتی کـه آريوبرزن اش را يک ايرانی خائن لو ميدهد، امتی کـه بابک اش را افشين که آ نهم يک ايرانی است تحويـل خليفـه اش ميـدهـد، امتی کـه دين متـرقی زردشت را ميدهـد و اسلام واپسگرا را ميپذيرد، امتی کـه کـريم خان زندش چند سالی بيشتر دوام نمی آورد ولی قاجاريه اش تمام نا شدنــی است، امتی کـه امير کبيرش را ميکشند و جايش يک دلقک ميگذارند و آب از آب تکان نميخورد، امتی کـه يك كشور خارجي رضاشاه اش را بر سر کار میآورد و تبعيد ميکنند و همه جشـن ميگيرند، امتی کـه محمد رضاشاه را ميدهد و خمينی را ميگيرد، امتي كه 99 درصدش به جمهوري اسلامي راٌي ميدهد بدون اينكه بداند چه معجوني است، امتی کـه بیست و نه سال مثل سگ توی سرش ميزنند و صدايش در نمی آيد، و بالاتر از همه، امتی که در سال 57 با جمعيت پنج مليونی به استقبال امامش ميرود، بعد از ده سال که اين رهبر ارمغانی جز فشار، گرانی، تورم، جنگ، نکبت و مرگ برای ايشان نمي آورد، اين بار با جمعيت ده مليونی به تشييع جنازه اش ميرود! ترا به خدا اين حدٌ بلاهت نيست؟
اين امت سروری تازيان را به درازای 508 سال تحمل کرد. در طی اين سالها عرب، اموال ايرانيان را به غنيمت گرفت، زنان آنان را کنيز و مردان آنان راغلام کرد. ايرانيان مـوالی شدند. با اين عنوان، ايرانيان را تحقيرها کردند، حق داشتن مقامهای کشوری و نظامی را از او گرفتند. عربها با موالی راه نمیرفتند و به آنان اجازه نمیدادند که بر جنازه عرب نماز بگزارد. موالی حق ازدواج با عرب را نداشت. موالی ميبايست پياده به جنگ برود و از غنا ئم هم سهمی به او داده نميشد. موالی بنام پيشين خود خوانده نميشد. او ميبايست به نام کسی که او را اسير کرده و يا در بازار برده فروشان خريده بود، يا بنام يک عرب خوانده ميشد. ايرانيان خوش غيرت 508 سال اين حقارت را به جان خريدند و غير از حدود ده مورد جدی، مقاومتی ديده نشـد. اين ، به حساب من ميشود يک مقاومت در هر 50 سال!!!
فکر نکنيد که بعد از 508 سال ايرانيان بيدار شدند و قيام کردند و حکومت خليفه را برانداختند. نخير، بايد يک مغول بنام هلاکو مي آمد و به حکومت عباسيان پايان ميداد. بعد از 508 سال نوکری عرب، حالا نوبت نوکری مغولان به مدت 300 سال بود. اگر متوسط مقاومت در مقابل اعراب 50 سال بود، در مقابل مغولان در يکصد سال اول هيچگونه مقاومتی نشان داده نشد.
قيام سربداران در خراسان بيش از يکصد سال پس از حمله مغول روی داد.
پس از 300 سال آقايآن صفوی تشريف آوردند و تشيع را که خود از عباسيان و مغولان مخربتر بود، به ارمغان آوردند.
اين ملت هيچوقت نتوانسته است کار مثبتی برای مملکت اش انجام بدهد.
بيخودي هم پُز تاريخ پُر فتوح دو هزار و پانصد ساله و هفت هزار ساله را هم به رُخ من نكشيد. جوابتان در كتاب "سازگاري ايراني" به قلم مهندس مهدي بازرگان است. حتی اين احمق آفتابه به دست هم اين واقعيت را فهميده بود: وقتي بنا باشد ملتي به طور جدي با دشمن روبرو نشود، تا آخرين لحظه نجنگد و بعد از مغلوب شدن سر سختي و مقاومت نكند، بلكه تسليم اسكندر شود و آداب يوناني را بپذيرد، اعراب كه مي آيند در زبان عربي كاسه گرمتر از آش شده صرف و نحو بنويسد يا كمر خدمت براي خلفاي عبّاسي بسته دستگاهشان را به جلال و جبروت ساساني برساند، در مدح سلاطين تُرك چون سلطان محمود غزنوي آبدارترين قصائد را بگويد، غلام حلقه بگوش چنگيز و تيمور و خدمتگزار و وزير فرزندانش گردد، يعني هر زمان به رنگ تازه وارد در آمده به هر كس و ناكس تعظيم و خدمت كند، دليل ندارد كه نقش و نام چنين مردم از صفحه روزگار برداشته شود. سرسخت هاي يك دنده و اصولي ها هستند كه در برابر مخالف و متجاوز مي ايستند و به جنگش ميروند يا پيروز ميشوند و یا احياناً شكست ميخورند و وقتي شكست خوردند حريف چون زمينه سازگاري نمي بيند و با مزاحمت و عدم اطاعت روبرو ميشود از پا درشان مي آورد و نابودشان ميكند.
علاوه بر اين، ايراني كه امروز ميبينيد وجودش را مديون بُلشويك ها است. در سال 1907 انگليس ها و روسيه تزاري با هم توافقشان را كرده بودند كه ايران را بين خود تقسيم كنند و حتي انگيس ها از جنوب وارد شده بودند، ايران شانس آورد در آن موقع انقلاب 1917 پيش آمد و برنامه اشغال ايران معوّق ماند.
حسن نراقي در كتاب بسيار روشنگر "چرا در مانده ايم جامعه شناسي خودماني" ميگويد:
اگر به سراسر اين تاريخ نگاه كنيد، يا اغماضهاي جزئي، سراسر آن يك طيف بكنواخت و تكراري و سينوسي است. قبيله اي دچار ظلم و ستم، ركود و پس از آن رخوت، بي تفاوتي و نوميدي ميشود، يك قوم، يك سركرده، يك جريان، يك همسايه فرصت را مغتنم ميشمارد در دستش شمشير و در كامش زبان چرب و وعده هاي فريبنده ولي در كلّه اش جز به غارت و تاراج ره هيچ چيز ديگري نمي انديشد. يعني براي فتح فقط زور بازو نياز است و ويراني و آتش زدن، چه در اين مرحله استطاعت انديشيدن نه تنها عامل موٌثري نيست بلكه تا حدودي باز دارنده هم هست.
فاتح ميشود، قبلي ها را يا ميكُشد و يا فراري ميدهد، جايش مي نشيند تا از درون قبيله يك عده كه نه شهامت كشته شدن را داشتند و نه قدرت و يا شانس فرار، به سرعت تغيير شكل ميدهند، با فاتح به صورت كاسه داغ تر از آش همداستاني ميكنند، ميشوند دست راستش!
يحيي برمكي در خدمت هارون قرار ميگيرد، خواجه نظام الملك ميشود همه كاره ملكشاه سلجوقي، خواجه نصيرالدين طوسي مي شود دست راست خان مغول، ميرزا ابراهيم كلانتر با هزار دوز و كلك حكومت را از زنديه ميگيرد و ميدهد به دست قاجاريّه اما چون تدبير نيست (و اگر هست اختصاصاً در جهت منافع شخصي به كار ميرود) برنامه ريزي نيست، مديريّت پايدار نيست، درايت نيست، خيلي زود شمارش معكوس شروع ميشود. سراسر تاريخ گذشته مان را نگاه كنيد گرفتن به همت يك مرد نظامي انجام ميشود چون براي گرفتن فقط زور لازم است و آتش زدن و زبان درآوردن، امّا وقتي اوضاع آرام شد مي بينيد كه ديگر حتي نادر شاهي كه براي ايراني سرافكنده بعد از صفويّه، اين چنين اعتباري را فراهم آورده، قادر به ادامه كار نيست چون تمرين سازندگي نكرده، آمادگي و سواد لازم را براي كار ندارد، بنابر اين همان رويّه نظامي را آنقدر ادامه ميدهد كه مردم براي تامين ماليات مجبور ميشوند دخترانشان را به تركمن ها بفروشند و وقتي ديگر به جان آمدند باز شروع ميشود، روز از نو و روزي از نو...
افتخار صادرات ناموس به دوبي و پاكستان چيز تازه اي نيست و قبلاً هم مفتخر بوده ايم.
اين که از قديمتان، در اخيرِتان چه داريد؟ انقلاب مشروطيّت؟
اگر فکر ميکنيد انقلاب مشروطيت کار اين خوش غيرتان بوده است اشتباه ميکند. اگر سفارت انگليس نبود و مشروطيت به نفع اش نبود، انقلاب مشروطيت هم اتفاق نمي افتاد. رجوع كنيد به ديگ هاي پلو و خورشت در باغ سفارت انگليس توسط مشروطه طلبان.
لطفا در ارائه افتخارات اخيرترتان زياد جلو نيائيد كه بوي گندش خفه مان ميكند.
امتی که هر بار پهلوانی زائيد در برابرش صد ها خائن پس انداخت که آن پهلوان را بکشند.
حتی ليا قت داشتن همان چيزی را که امروز دارد ندارد.
روزی که روزنامه های تهران بزرگ نوشتند شاه رفت من خيابان پهلوی سه راه يوسف آباد بودم و چه جشنی بود و شيرينی پخش ميکردند، من "تحصيل کرده"!!
بعـد که هـوا پـس شد آمدم آمريکا. من و امثال من ايران را به اندازه کافی آباد کرده بوديم و حالا نوبت آباد کـردن آمـريکــا بـــود.
1400 سال کاسه لیسی عربها و اشک ریختن برای قاتلهایشان ........
اسمهایتان عربی و تقویم دین عربی ....
اسم بچه هاینان عربی.................
قسم خوردن و زبان محترم .....
هه چیزتان ......
پس چرا ناراحت میشوید که صدایتان کنند عرب .....
یا خلیج عربی ....شما که از خودتان
No comments:
Post a Comment