مهران راد
|
برگرفته از سایت ایرانیان سوئد
|
هزار سال ( بزی ) - زندگی کنی
در پس نام و سنت مهرگان دو جريان بهظاهر جداگانه قرار دارد و البته حدس و گمانهايی که میتوان دو |
١- مهرگان جشنی است به پاس پيروزی فريدون بر ضحاک. ٢- مهرگان (مهرروز از مهر ماه) جشنی است که به ايزدمهر تعلق دارد. در باب ادعای نخست ابوريحان در التفهيم میگويد: «شانزدهم روزاست از مهرماه و نامش مهر١ و اندرين روز افريدون ظفر يافت بر بيوراسب جادو. آنک معروف است به ضحاک و به کوه دماوند بازداشت٢ و روزها که سپس مهرگان است همه جشناند، بر کردارِ آنچ از پسِ نوروز بود. و ششم آن مهرگان بود و رام روز نام دارد٣ و بدين دانندش.» توضيح ابوريحان با همين عبارت «و بدين دانندش» خاتمه میيابد. دقيقی در بيتی میگويد: مهرگان آمد جشن ملک افريدونا آن کجا گاو بپروردش برمايونا اين بيت با سخن ابوريحان هماهنگی دارد و احتمال وجود ماجرای فريدون و ضحاک را در پشت مهرگان تقويت میکند. مضاف براينکه با يادآوری دايهی عجيب فريدون که ماده گاوی شريف و پرمايه بوده است ذهن را به دقت بيشتری رهنمون میشود. فريدون پسر «پور گاو» پسر «سياک گاو» پسر «سيت گاو» پسر «گفرَ گاو» پسر «رما گاو» پسر «فرَ غشِن» پسر «جم» که فر ايزدی روی شانههايش سنگينی میکند، مفقودالاثر است و در اين حال يک گاو، نهانی او را به شير خود میپرورد. در حالی که ضحاک که بعد از چهارپشت به «تاز» (جدّ اعلای تازيان) |
ضحاک يا اژديهاک ظاهراً از شاهان سرزمينهای جنوب غربی ايران بوده است، که تا زمان انقراض تمدنهای کلدانی و آشوری، منطقهی خطرناکی برای ايران محسوب میشده است. توصيفهايی که در متون کهن از اژديهاک وجود دارد او را به صورت مار سهکلهای مینماياند که شش چشم دارد. اين توصيفها در شاهنامه به صورت ضحاک ماردوش در آمده و خاستگاه او نيز دشت نيزهوران خوانده شده که –متناسب با عربی بودن کلمه ضحاک– همان عربستان است. در اين رابطه به نظر میرسد مقتضيات سياسی و اجتماعی دوران فردوسی و شعوبیگری شاعر در اين گزينشها بیتأثير نبوده است. باری با دورشدن فرايزدی از جمشيد، ضحاک بر او چيره میشود و به مدتی دراز نظم سلطنتی را در ايران به هم میزند. اين نظم از طرفی برفر تکيه داشته –فر يعنی پذيرش و اعطای حق سلطنت به اقوام آريايی که جنگجو و کوچنده بودهاند– و از طرف ديگر به داد میگراييده است –داد يعنی به رسميت شناختن منافع اقوام مقيم منطقه که کشاورز، دامپرور و يکجانشين بودهاند. اين به هم ريختگی با خونريزی و قتل سرداران و بزرگان ايرانی موجبات نفرت از اژديهاک را فراهم آورد. در همين حال ايرانيان در دستگاه او نفوذ کردند و در خفا نفراتی را برای مقابله سازماندهی نمودند. قيام کاوه و يافتن فريدون در دماوند که فر را از نيای خود جمشيد به ارث داشت نظام حکومتی را به ميثاق خود باز گردانيد. ما از طرف ديگر گفتيم که مهرگان با ايزدمهر ارتباط دارد. اين بار نيز به التفهيم بر میگرديم و پاورقی شادروان جلالالدين همايی را میخوانيم: «پارسيان را قاعدهی کلی بود که هرگاه نام ماه بر نام روز يکی میشد آن روز را جشن میگرفتند و نام اين روز را به الحاق لفظ «گان» میگفتند. بنابراين دوازده جشن داشتند به اسامی فروردينگان، ارديبهشتگان، خردادگان، ... لفظ گان در اين کلمات و همچنين دهگان و صدگان و هزارگان ... متضمن معنی جمع و تکرار است.» در اين ميان مهرگان به دو دليل برتری داشت. يکی اينکه آغاز فصل دوم از دو فصل سال بود (نوروز آغاز تابستان و مهرگان آغاز زمستان)؛ ديگر اينکه ايزدمهر مهمترين خدايان ايرانی و يادگار عظمت ميترای باستانی بود. ميترا اگرچه در فرهنگ اوستايی به امشاسپند و ايزد تنزل کرد اما همچنان در کمال اعتبار باقی ماند و بيشتر از آنجا در قلب و فرهنگ مردم بیهمتا بود. «ای سپيتمان: من مهر آن نخستين آفريدهی نيک و دلير مينوی، آن بسيار مهربان بیهمانند، آن بلندپايگاه نيرومند دلاور، آن يَل رزمآزمای را میستايم. آن پيروزمندی که همواره يک رزمافزار خوشساخت با خود دارد. آن که در ژرفای تاريکی فريفتهنشدنی است. آن که زورمندترين زورمندان است. دليرترين دليران است. داناترين بخشندگان است. آن پيروزمندی که فر ايزدی از آن اوست. آن که هزار گوش و ده هزار چشم و ده هزار ديدبان دارد. آن مهر نيرومند دانای فريفتهنشدنی.» (اوستا) بايد دانست که «مهر» بر خلاف آنچه بلافاصله از نامش بر میآيد خدايی قاطع، کوبنده و تمام کننده است. چشمها، گوشها و دستيارانی دارد که همه چيز را میپايند و کوچکترين پيمانشکنی را منعکس میکنند. |
زرتشت «مهر با بازوان بسيار بلندش آن فرومايهای را که از راه راست بيرون رفته است و آن تيرهدرون فرومايهای را که با خود میانديشد مهر نابينا، گفتار دروغ و کردار زشت مرا نمیبيند، گرفتار سازد و به کيفر رساند.» (اوستا) رسالت ِ بزرگ مهر استقرار حاکميت قانون بوده که با روش کنترل شبانهروزی پيمانها و ميثاقها مجری میداشته است. مهر هر روز از يک سوی جهان برمیخاسته، برفراز دماوند میايستاده و اسرار جهان را درمیيافته و به سوی ديگر میرفته است. رخسار صبح پرده به عمدا برافکند راز دل زمانه به صحرا برافکند تنديسی از سنگ مرمر در موزهی واتيکان، تالار جانوران، نگهداری میشود که در آن ايزد مهر دشنهی خود را در کتف راست گاو نری فرو برده و با دست ديگر گردن آن را برآورده، کاملا ً برجانور تسلط دارد. در دو طرف او مهربانان با مشعلهای افراشته و فروهشته طلوع و غروب خورشيد را نشان میدهند. يک مار، يک سگ و يک عقرب نيز حضور دارند و ايزد مهر درست در مرکز خط سير خورشيد قرار گرفته است. گاو نر غولپيکر همچون دماوندی است که ايزد مهر بر پشت آن نشسته گويی آتشفشان را مهار میکند.٤ همينجا اگرچه قدری از موضوع دور میشويم اجازه میخواهم توصيف بینظيری که مسعودی در مروجالذهب از دماوند آورده را قبل از نتيجهگيری اضافه کنم: «کوه دماوند که ما بين ری و طبرستان است از صد فرسنگی ديده میشود که ارتفاع بسيار دارد و در فضا بالا رفته است. از فراز کوه بخار بلند است و برف روی برف مینشيند و هرگز از برف خالی نيست و از زير آن رودی برون میشود با آب فراوان که زردِ گوگردی و طلايی رنگ است. از دامن کوه تا بالا سه روز و سه شب راه است و هر که بر آن بالا رود و به قله رسد آنجا را هزار ذراع در هزار ذراع مسطح بيند ولی از پايين چون گنبد مخروطی به نظر میرسد. سطح قله پر از ريگ سرخ رنگ است که پا در آن فرو میرود. بر اوج قله از کثرت بادهای سخت و شدت سرما حيوان درنده و پرنده نيست. در آنجا نزديک به سی سوراخ هست که بخار گوگردی از آنجا خارج میشود و از همين سوراخها همراه بخار گوگرد صدايی عظيم چون رعد سخت شنيده میشود. اين صدای لهيب آتش است.» اکنون میتوان وارد بخش سوم بحث يعنی بههم پيوستن اسطورههای دينی و اسطورههای تاريخی در شکلگيری جشن مهرگان شد. مهرگان جشن پاسداری ِ پيمانهای اجتماعی است. يعنی جشن ِ «انسان». موجودی که هويت ممتاز خود را در گرو همين پاسداری يافته است. اگر نوروز را روز «زمين» ناميدهاند، چنانچه مهرگان نيز به اندازهی نوروز شهرت میيافت هيچ دور از انتظار نبود که آن را روز «انسان» بخوانند. بیترديد انسان و ميثاقهای او در ادوار کهن مخصوصا ً در جايیکه زادگاه تاريخی کشاورزی است با محصول و جانورانی که پيرامون زندگی کشاورزان هستند در هم میتند. زمان وقوع مهرگان بر اين نکته دلالت دارد. در مثل میگوييم «جوجهها را آخر پاييز میشمارند». بیدليل نيست که خشثرپاون ِ (شهربان) ارمنستان در جشن مهرگان بيست هزار کره اسب بهرسم ارمغان به دربار هخامنشی هديه میفرستاد. آمد خجسته مهرگان، جشن بزرگ خسروان نارنج و نار و ارغوان آورد از هر ناحيه و بیدليل نيست که پادشاه سامانی پس از آنکه مهرگان دير درکشيد و سرما قوت نکرد و ثمرات او بديد، عظيمش خوش آمد. لذا از کنگرهای مهرگانی خورد و در هرات لنگر انداخت تا به رودکی متوسل شدند و آن شعر معروف را گفت: بوی جوی موليان آيد همی ياد يار مهربان آيد همی تا شايد امير از هرات و مهرگانش دل بردارد؛ اين از يک طرف. از طرف ديگر اسطورهی تاريخی فريدون و پيروزی او بر اژديهاک چنانکه گذشت بازگشت فروداد تلقی میشد که يکچند از ميان برخاسته بود. مهر که نگهبان همهی پيمانهاست سرانجام با سلاح خوشساختی که همواره حمل میکرد ريشهی بيداد را کند. «در گردونهی مهر گرز زيبای سبکپرتابی با صد گره و صد تيغه هست که آن را به سوی هماوردان نشانه گيرد و آنان را درافکند.» (اوستا) به نظرم مقصودم از اين نوشته بر آورده شد. هرچند هست به روايت بيرونی در آثارالباقيه مردم در هنگام مهرگان به يکديگر هزاران سال بزی میگفتند (قابل مقايسه با صد سال به اين سالها) که با سالهای حکومت ضحاک نيز منطبق است! مهرگان بر همگی مبارک -------------------------------------------------------------------------------- پاورقیها: ١ مراد اين است که نام روز شانزدهم «مهرروز» است. ٢ يعنی فريدون ضحاک را در کوه دماوند زندانی کرد. ٣ مراد اينکه روز بيست و يکم که مهرگان بزرگ يا مهرگان خاصه است رام روز نام دارد و اين، شش روز بعد از مهرگان عامه میباشد. ٤ برای ديدن تصوير و توصيفی از اين تنديس به نشريهی ره آورد چاپ لوس آنجلس سال ١٣٦٦ مراجعه شود. -------------------------------------------------------------------------------- منابع: ١- اوستا (نامهی مينوی آيين زرتشت): جليل دوستخواه ٢- حماسهسرايی در ايران: ذبيحالله صفا ٣- التفهيم لاوايل صناعت التنجيم: ابوريحان بيرونی (به تصحيح همايی) ٤- لغت نامه: دهخدا ٥- مروج الذهب: مسعودی ٦- نشريهی رهآورد سال ١٣٦٦ |
No comments:
Post a Comment