بیچاره این « طنز نویسان» سرنوشتشان نیز مانند گفته هایشان « مضحک » است، با اخلاق خوش به دنیا میایند ، به جای وارد کردن درد مانند بچه های دیگر به دل و شکم مادرانشان قلقکهای خنده اور به انان وارد میکنند و به خاطر همین موهبت، ایرانی الاصل نیز که باشند اما لقب «سید » را نیز به دنبال اسم خود یدک میکشند، کم کم که بزرگ میشوند و تا قبل ازانکه برای گسب تحصیلات عالیه به مدرسه بروند از همه بچه های فامیل شاد ترند و مضحک و کمتر بهانه گیر و به خاطر همین، همیشه بچه های دیگر فامیل و دوستان خانوادگیشان باید از پدر و مادر خود « سرکوفت » او را بشنوند ، به دبستان که میروند تا دوم راهنمائی یواش یواش حرکات و گفتارهایش که همانطور بچه گانه و مهربان بوده برای معلمان مدرسه « طعم دیگری » به خودش میگیرد و انان فکر میکنند که او دارد انان را « دست میاندازد! » در نتیجه تنبیهات از چند دوباره مشق نویسی شروع میشود تا به کف دستی و کف پائی خوردن میرسد ، در چند کلاس انان را « درجایشان میزنند » و از پدر و مادر اندوهگین انان میخواهند که مواظب رفتارهای ناپسند او که مبادا بر اثر انان در سنین بالاتر * نوژه ئی * شود و به فکر « انقلاب کردن بیفتد » باشند و انان میشنوند و شرمنده از روی فک و فامیل که این بچه دیگر چه جانوریست که خداوند متعال به انان عطا فرموده به غصه خوری برای حال و اینده نامعلوم او روزگار میگذرانند تا بالاخره وارد دبیرستان میشود!، در انجا نیز این خوش اخلاقی « لعنتی » دست از سر او بر نمیدارد تا جائیکه در چند نوبت « نامبارک » مدیر مدرسه که از نوشته او بر روی روزنامه دیواری دبیرستان که به خیال خودش این طنز نویس بی دست و پا با همکاری دونفر دیگر از طنز نویسان مسلح ! حسن رجوی و مسعود بنی صدر قصد براندازی و جایگزینی « اقای دفتردار مدرسه » به جای او را دارند از مامران اتظامی مدرسه ( حراست؟ ) میخواهد تا او را دستبند زده و در کمد کوچک و یک دری سرد و تاریک اطاق دفتر او که برای این کار به عنوان « سلول انفرادی » تعیین گردیده به مدت روزی « دوشبانه روز » به منظور تنبه سایر دانش اموزان در ان نگه دارند، حالا دیگر توسری رفتارهای شیرین و مهربانانه او سرکوفت دیگر بچه ها نمیشده و از اینجا به بعد است که پیشرفت بچه های دیگر از همان فک و فامیل و دوستان که سالهاست تحصیلاتشان تمام شده و جزو « حقوق بگیران شرکت نفت حکومت» در امده اند برای او سرکوفت شده اند اما از انجا که * خداوند گاهی هم دستگیر بی نوایان میشود! * با در نظر گرفتن پرونده های خرابی که ماننداثار باستانی بابل ( عراق فعلی!! ) از « داعشهای زمان تحصیل » برای او باقی مانده با وساطت همسایه بالائی خانه انان که به خاطر تشابه نامی که با « سید محمد بی مخ » در رابطه با ( مصدق ) و « سید شعبان خاتمی ( در رابطه با فروهر ها » داشت
و به این خاطر مقامی ( به گفته ئی به خاطر ایز گم کردن ابدارچی دو ) در خانه نظارت بر امور « پیچ فکران » احتمالی امروز که (مبادا ) در صدد تغییر حکومت « خدای الله زده » فردا به خدایان دیگر بر ایند به نام « وزارت ارشاد » داشت وارد دانشگاه « علم و وحشت » شد و در انجا در رشته ادبیات «هذیان گوئی » به تحصیل ادامه داد، رشته ئی که تا فارغ شدن از ان ۱/۳ عمر خود را به خود و خلق خدا زحمت داده و به اولیائ خود مرارت وارد کرده بود اما هر چه بود در پایان و جلو سر و هم سر مانند « اکبر اقا » به درجه « شهادت به صورت غیر رسمی » نائل امد و در یکی دو تا روزنامه با در نظر گرفتن « مقام انتسابی شهادت! » که داشت مشغول به کار شد!.
تا اینجای کار مانند دیگران است که یا طوری پیش میاید که خودت از مملکت بیرون میروی و جسدت را نیز برای استفاده در تقاطعی مانند حضور خاتمی و یا روحانی برای بازگشت به « اغوش مامان وطن » با خودت میبری و یا انکه انان « جسدت » را برای استفاده در روز مبادا پیش « مامان وطن » باقی میکذارند اما خودت را از انجا با « سلام و صلوة به زبان انگلیسی » بیرون میاندازند تا کارشان را برایشان انجام دهی!.
بیان همه این « لغز گوئیها » برای ان بود که بگویم یک طنزنویس بدون دستمال یزدی به دست وطنی از بدو تولد چگونه به قول رسول پرویزی با «لوده بازی » و به قول حسن توفیق « حقیقت را انچنان گوئی » که بیش از تفریح برای « ملت همیشه در کنار صحنه » اما با خشم و تنبیه «زورمندان داخل صحنه » که روی سخن با انان است روبرو می شود و با ان « مزه » روزگار را به انطوری که « ملالی هست » میگذراند سخت و شکنجه اور است اما برای اقای « احمد جنتی » که سواد فارسیش هنوز تا ان حد است که انرا مانند «ژاپنیها » از بالا به پائین مینویسد گفتن * طنز * چه اسان و بی درد سر است و بر عکس انان از همه مطبوعات در جهان نیز سر در میاورد مانند : احمد خاتمی: در توافق هسته ئ ساخت سلاح متوقف نمیشود بمب اتم » نمیسازیم. و لابد منظورش ان است که موشکهای میانبرد و دور برد مسلح به کلاهک های اتمی را برای حمله به اینجا و انجا چه اناترا از خارجیها بخرند و یا خودشان انرا بسازند با انکه « اتمیند » ولی اشکالی ندارند احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران گفته است در توافق نهایی هستهای ساخت سلاحهای نظامی بازدارنده نباید متوقف شود. همین یکی خاتمی و نه « ان یکی که حق صحبت ندارد » در خطبههای امروز نماز جمعه تهران تاکید کرد: "فقط بمب اتم است که نمی سازیم." البته همانطوریکه متذکر شدیم منظورش از بمب تنها نوع اتمی ان نیست!.ااو مسئولان ایرانی مذاکرات هستهای را خطاب قرار داد و به آنان گفت، تیم مذاکره کننده فقط در عرصه هستهای حق مذاکره دارد و ذرهای نباید از توسعه نظامی کشور کاسته شود، چون توسعه نظامی بازوی اقتدار کشور است. باید باز هم متذکر شویم که برای استفاده از « سلاح » « جنگ » لزم است و برای استغاده از سلاح در جنگ « سرباز » لازم است که بنا بر تجربه جنگ ۸ ساله صدام و خمینی فراهم کردن ان دو بسیار ساده تر و بی درد سر تر از «بمب اتمی است که با خودش دردسرهای « ۵+۱ را نیز به همراه نمیاورد!.
امام جمعه موقت تهران مانند بیشتر سخنرانان نماز جمعه امروز شهرهای مختلف ایران، به سخنان دیروز طنز نویس ارشد نظام آیتالله علی خامنهای استناد کرده که برای دلجوئی از انکه به کار گماشته ادش * روسیه * گفته است در زمینه مذاکرات هستهای "هنوز اتفاقی نیفتاده است و بیانیه لوزان فقط یک چرک نویس است؛ بنابراین چیزی که نه به بار است و نه به دار، تبریک و تهنیت ندارد. برخی ذوق زدگیها چه بسا به زیان خود مذاکره کنندگان هم باشد و موجب سواستفاده دشمن شود. لابد منظورشان دشمنان نظام در داخل است اگر نه خارجیها که « از خودند! »
داوید فاخری
داوید فاخری
No comments:
Post a Comment