8.02.2016

* شعر و تعریفی خودمونی! *












شعر و تعریفی خودمونی! *


داوید فاخری



 وقتیکه نوجوان بودیم و بعدش هم که جوان شدیم روز * والنتاین * و این جور چیزها  وجود نداشتند که به مناسبت انان برای کسی که دوستش داشتیم با ارسال گلی، چیزی ( پنهانی و دور از چشم بزرگترهای ان دوشیزه خانم که مبادا کتک از انان نوش جان کنیم ) به او بگوئیم ( بفهمانیم ) که خاطرش را میخواهیم، دوستش داریم و ... . اما انچه در ان روزها در چنته ما بود ارسال نامه هائی سوزناک به ان *‌ دوشیزه خانم * از حال و روز زارمان بود که از فراق ایشان چه بر ما که نمیگذرد و  خلاصه اینکه اگر به همین زودیها به وصال دیدارش از نزدیک نرسیم از غصه مانند این است که ( خدای نکرده ) بطور ناگهانی و بی هشدار قبلی  * یتیم * شده باشیم و باید از این ساعت  ایاممان را در یتیمخانه سپری بنمائیم! به طوری که اگر ان نامه را مادرمان  میخواند جگرش به طوری به حالمان کباب میشد که دود حاصل از ان همه محله مان را فرا میگرفت و همه با خبر میشدند که « بیائید و ببینید که خدا به دور  چه بلای مهلکی بر سر فرزند فلانی امده! »!.   به رسم ان روزگار  معمولا نامه مذکور  با پیوند شعری از حافظ، توللی، مشیری و غیره که حرفی از دل درمانده ما در ان به زبان امده باشد  پایان میافت !.
چگونگی ارسال نامه به ان * مهتاب زیبا و دلربا * بسیار مشگلتر از رفتن به محل سکونت او در کره ماه بود که ان نامه را به دستش برسانی  و ان هم داستان خودش را دارد و شاید در فرصتی دیگر برایتان در باره ان نیز  بگویم!.

شعر زیر را از حافظ امروز در جائی خواندم که مرا به یاد روزهای پر از التهاب جوانیم انداخت و مرا وادار کرد که این مطلب را برای دل خودم بنویسم و شما را نیز ( اگر دوست داشته باشید ) در خواندن ان شریک کنم!.
. شعر بسیار ساده و زیبائی است از حافظ  که به خواندنش میارزد

 « بی روی تو ای سرو گل اندام »

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است

گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است

در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است

از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است

میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است

با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است


نا تمام




1 comment:

POST توراه و هفطارای

Every Post's Information